خلاصه ماشینی:
"میتوانید از همان حوزه کلان اجتماعی یعنی تدوین قانون اساسی تا واردات انواع اندیشههای مربوط به ادارهء سازمانهای کار صنعتی و ایجاد نهادها و سازمانهای بوروکراتیک دولتی(نظیر وزارتخانهها)تا امکنه فرهنگی و حتی روشهای تقلیدی ورود ماشینآلات و دستور العملهای کار به اسم تکنولوژی توجه کنید که همه آنها به شدند و به همین دلیل نهتنها نوعی دوگانگی فرهنگی و تضاد میان فرهنگخانه و فرهنگ کار به وجود آمد،بلکه رادیکالیسم سیاسی معاصر که به صورت تضاد میان روشنفکران لیبرال و فرهنگ کار مدرن با گرایشات یکسویه به سیستمهای کاملا بسته و معطوف به فرهنگ فرد-خانواده آشکار شده است،ناشی از همین ضعف است.
اولین و مهمترین نکته در مورد مدیر آزاده آن است که وی مدیری است که به رفع مشکل از طریق ردیابی منطقهای جدید و نقادی اندیشههای وارداتی و رویدادهای داخلی برای تغییر و تحول آنها در جهت توسعه میاندیشد،درحالیکه مدیر زورگو به دلیل فقدان قدرت رفع مشکل، تنها میتواند آن را دفع کند(آن هم بهطور موقت چرا که در این شرایط مشکل بعد از چندی بزرگتر و غولآسا شده به سراغش خواهد آمد).
در این شرایط او دیگر به قابلیتهای افراد زیردستش و نیروی تحول آنها از سطحی دانی به عالی نمیاندیشد،بلکه آنچه برای او مهم است،آن است که آیا این افراد رفتارهایی مطابق با خواستهها و ارزشهای مورد قبول او از خود بروز میدهند؟به همین دلیل است که گرایشهای استدلالی نسبت به یک مقوله جاودان و تبدیل آن به یک دستگاه تحلیل استدلالی منجر به بروز اندیشه رادیکال ارزشی نظامهای گزینشی ما به شدت دفعی- انتخابی عمل میکنند و به همین دلیل این نظامها بیشتر به نوعی جریان ضد توسعه تبدیل شدهاند."