چکیده:
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم در عین برخورداری از آشکارگی و سادگی در بیان مواضع معرفتشناختی خود،حاوی عمق و غنای قابل توجهی است و ازهمینرو نیازمند بازخوانی و بازسازیهای مستمر در گذر زمان است.در همین راستا،در این مقاله طی بازخوانی این اثر مهم،به پیجویی برخ دعاوی و مبادی دیدگاه مختار این کتاب برآمده و این نتیجه حاصل میشود که آنچه معرفتشناسی رئالیستی،در این کتاب و برخی کتب همسو،تحت عنوان جهتداری ذاتی و فطری و لوازم آن،از آن گریزان بود به نوعی دیگر و از جانب برخی مبادی و دعاوی مغفول،دامنگیر خود آن شده است. برخی از این عناصر که برای این دیدگاه میتواند دشواریهای جدی بهبار بیاورد و حتی بدان رنگ غیررئالیستی بزند عبارتند از:1-قوای ادراکی 2-ادراک ریاضی 3-وجود خاصیت ذاتی برای ذهن 4-ذهن اصالت ماهیتی.این دشواریها ناشی از فقدان توجه جدی به مسأله زمینههای مؤثر بر ادراک و ارزیابی معرفتشناختی آنهاست که خود دشواری دیگری را در پی خواهد داشت.این مقاله امیدوار است تا با طرح چنین مبحثی اسباب طرح پرسش و زاویه جدیدی را فراهم آورده باشد.
خلاصه ماشینی:
"به نظر میرسد که با نگاهی معرفتشناختی به چنین تمایزی میان ذهن و عین در حوزه معرفت ریاضی،به دشواری جدی دیگری برخورد کردهایم:چگونه میتوان پذیرفت که دستگاه ادراکی چیزی را در ارتباط با خارج در خود منعکس سازد که در تباین و تخالف کامل با واقع باشد،درحالیکه در معرفتشناسی رئالیستی،اساسا دستگاه ادراکی یک دستگاه خنثی و واقعنماست؟ آیا بهترین تبیین و تحلیل برای چنین پدیده معرفتشناختیای این نیست که چنین تمایز جمعناپذیری میان ذهن و عین را ناشی از جهت دادن و بازیگری هدفدار دستگاه ادراکی بدانیم؟اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد در این صورت«اصل موضوع»معرفتشناسی رئالیستی مبنی بر بیطرف بودن دستگاه ادراکی و عدم امکان ایجاد تعفاوت کیفی میان معلومات و واقعیات،با دشواری دیگری روبرو نخواهد شد؟ 2-3-وجود خاصیت ذاتی برای ذهن برخورد،تحلیل و تعبیر معرفتشناسی رئالیستی در اصول فلسفه(و دیگر آثار)درباره مسأله ذهن در آغاز مباحث معرفتشناسی،چنان است که اولا گویی دستگاه ادراکی هیچ خاصیتی ندارد و ثانیا،اساسا ذهنی در کار نیست تا خاصیتی داشته باشد.
سوم،آیا اگر سخنی از«لزوم تشخیص خاصیتهای ذهن» میرود،این تشخیص تها از ناحیه کارکرد است و صبغه روانشناختی دارد یا آنکه مهمترین وجه تشخیص در یک اثر معرفتشناختی،بررسی آنها از جهت واقعنمایی و تأثیر آنها در انعکاس واقعیات است؟به بیان دیگر،سؤال اصلی این است که گیریم که اینها خاصیتهای ذهن هستند،از کجا معلوم که در خدمت واقعیابی و واقعنمایی باشند؟چرا باید حاصل این خاصیتها مطابقت با واقع و نفس الامر باشد؟ چهارم،آیا اذعان به وجود خاصیتهایی(اصلی و فرعی)برای ذهن،چیزی جز پذیرش جهتداری و جهتبخشی ذاتی و پیشین دستگاه ادراکی است؟اگر دستگاه ادراکی انسان با خواص دیگری آفریده میشد،عالم و جهان دیگری به روی ما آشکار میشد؟و اگر چنین است میتوان امیدوار بود که رئالیسم در همان معنای مختار باقی بماند؟ 2-4-ذهن اصالت ماهیتی در اصول فلسفه و روش رئالیسم از نظریه اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت دفاع میشود."