چکیده:
هر برنامه درسی، و از جمله برنامه درسی فلسفه برای کودکان، بر نظریه و بنیادهای نظری استوار است. در بدو امر می توان این بنیادها را در دیدگاه ها و آرای فیلسوفان جست و جو کرد؛ هم به این دلیل این که در این برنامه درسی قصد داریم فلسفه ورزی را به کودکان بیاموزیم و هم به دلیل شمول و کلی بودن فلسفه در نظریه و نظریه پردازی. در این مقاله، صرفا به بررسی اندیشه های فیلسوفانی نظیر سقراط، افلاطون، دکارت، کانت، هگل، نلسوم و لیپمن پرداخته ایم. نتایج این بررسی نشان می دهد که اندیشه های سقراط، افلاطون و کانت از مفهومی از فلسفه حمایت می کنند که برنامه درسی برای کودکان بر آن استوار است. اندیشه های سقراط نیز در روش و در عمومی دانستن فلسفه، از این برنامه حمایت می کند. وابستگی همه دیدگاه های افلاطون به تربیت و فلسفه تربیت نیز زمینه لازم را برای رشد چنین برنامه ای تداریک دیده است. تاکید دکارت بر فلسفه ورزی و بازگرداندن فلسفه به جایگاه واقعی خود و نزدیکی قواعد و مراحل رشد دکارت به روش مورد نظر برنامه درسی فلسفه برای کودکان را می توان جزو بنیادهای نظری این برنامه قلمداد کرد. بزرگ ترین سهم هگل در زمینه برنامه درسی فلسفه برای کودکان تاکید او بر آموزش منطق است. سهم نلسون در این برنامه نیز تدارک تجربه ای عملی از اجرای روش سقراطی است که تقریبا شبیه آن چیزی است که این برنامه در نظر دارد. لیپمن در مقام بنیان گذار نیز سهمی جدی در این زمینه دارد. تغییر شیوه سقراطی از گفت و گوی دو نفره به گروهی، استفاده از متون مکتوب، عقیده نداشتن افلاطون به دموکراسی و تمایل او به ورود به دوره دیالکتیک از 18 سالگی به بعد، مخالفت کانت با ورود زود هنگام دانشجویان (و کودکان) به بحث های فلسفی، تاکید هگل بر اطاعات از دولت جزء ناهماهنگی نظری اندیشه های این فیلسوفان با این برنامه است.