خلاصه ماشینی:
"از زمان شیخ صفی(1334-1252 م)که افراد این دودمان در اردبیل مرشدان مذهبی بودند تا زمانیکه شاه اسمعیل(1524-1501)به سلطنت رسید بیش از دویست و پنجاه سال میگذشت و آیا تعویض منتشا به شمیشر خود دلیل بر سعی و کوشش آنها برای- غافلگیر کردن آرزوهای شیعیان نبود؟ روزی که شاه اسمعیل پس از مشورت با سران سپاه قزلباش و علمای شیعه تشیع را به عنوان مذهب رسمی سلسله- صفوی اعلام کرد از سیصد هزار نفر ساکنین شهر تبریز دستکم دویست هزار نفر سنی بودهاند(ص 151)و مولف محترم از روی"تاریخ شاه اسمعیل"نسخه دستنبشته موزه بریتانیا نقل میکند که با چه خشونتی این فرمان شاهانه اجرا شد.
آیا میتوان گفت که گذشته درخشان و آبرو و حیثیت ایران فاتحان ترک وترکمن را وامیداشت که پیروزی بر ایران را جزو مهمترین افتخارات خود بدانند و از همین جهت وقتی پا به سرزمین ایران میگذاشتند بزرگترین لقبی که بخود میدادند شاهی و شاهنشاهی ایران بود و برای تحکیم این افتخار مجبور بودند در برابر ایرانیان باگذشت باشند و اقلا منافع طبقه حاکمه ایران را رعایت کنند؟ آیا انتقال پایتخت از قزوین باصفهان گذشتی در قبال عنصر ایرانیست؟آیا انحلال لشگرهای قزلباش که سرانشان حتی در عزل و نصب شاهان نیز دخالت داشتند-مثلا شاه عباس به یاری آنها بر پدر قیام کرد و بسلطنت رسید-و افرادشان بیشتر مطیع خانها بودند تا شاه و تشکیل یک ارتش منظم باسم"شاهسون" -باز هم شاهسون نه شاهدوست-نیز یک نوع تمایل به ایرانیگری و تکیه بر اعیان ایرانی و فارسی زبان- نیست؟ آیا به خدمت گرفتن افراد غیر مسلمان مانند عیسویها،ارامنه،گرجیها و غیره در نظام شاهسون نیز یک نوع تغییر سیاست کلی دینی برخلاف سیاست نخستین شاهان صفوی که فقط شیعیان قزلباش را میپذیرفتند نبود؟پرسشهائیست که باید به آنها در تاریخ ایران جواب داد."