چکیده:
عرفان به عنوان یکی از جنبههای اصلی اندیشه،زندگی و هنر صائب محسوب نمیشود بلکه همانند سایر عناصر فرهنگی،ابزاری برای مضمونسازی و تقویت ساختار ادبی و بلاغی شعر اوست اما بنفسه موضوعیت و اهمیت مستقل و قابل توجهی ندارد.تعابیر و تفننات عرفانی در شعر صائب که یکی از مواد تشکیلدهنده دیوان او است که به عنوان چاشنی برای علاقمندان به شعر لطیف و خوشگوار وی درخور عنایت است.نقل نمونههایی از شعر صائب ضمن تحلیل آن برای اثبات این مدعا است.
خلاصه ماشینی:
"نقل نمونههایی از شعر صائب ضمن تحلیل آن برای اثبات این مدعا است.
نقل نمونههایی از شعر صائب به همراه تحلیل آن برای اثبات این مدعا است که مواد
گوهر آزادگی و وارستگی محسوب میشود و بدان میتوان جگر بخیلان را خونین و داغدار کرد:با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است
و همیشگی،شادی و غم)به تصویر کشیده است:نیست پروای فنای خود دل وارسته را تیغ،خضر راه باشد دست از جان شسته را
صائب با بیان تمثیل توصیه میکند که سالک در طریقت باید خود را تسلیم تقدیر و
صائب بر آن است که اگر کسی در زندگی پای در دامان تسلیم و رضا کشیده یا نبض آن
انسان نباید دامان رضا در این عالم پرشور را از دست بدهد و خود او عمری است که در
از این حالات در مضامین عرفانی شعری خود اشاره کرده است:1-2-خوف و رجا
بنشیند و در این صورت سخن سالک همانند ماه نو شهره و انگشتنما میگردد:چون نگین از نگیندان بر کنار افتادهای است از سر زانوی فکر آن را که سر باشد جدا
قرآن با حضور قلب و جمعیت خاطر ثمربخش میگردد و در جمعیت خاطر است که سخن و کلام گوینده،نظام و نتیجه در پی خواهد داشت و آنچه در این عبرتسرای هستی برای انسان
صائب نیز آن را بر خلد ترجیح داده و آن مقام را مایهء امنیت و آسایش در زندگی میداند:حضور کنج عزلتگر ترا از خاک بردارد اگر در خلد خوانندت به استغنا نهی پا را"