چکیده:
عبید در شام شقاوت قرن هشتم میزیست و اگرچه خود از خانوادهی صدور و خواجگان بود از فقر و فحشا و ظلم وبیعدالتی و جهل زمانه در آثارش بس نکتههای باریک گفته است. او شاعر و نویسندهای متعهد و مردمی بود که با قلم به جنگ تاریکیها رفت و در لطایف و رسالهها و سرودهایش با حربهی طنز آثاری متنوع آفرید.زیرساخت معنایی مطایبه با رو ساخت شعر،حکایت، جملات قصار و واژهنامه در آثار او چنان ساختهای گوناگونی را رقم زد که در سابقهی ادبی ما بینظیر است.در این مقاله طنز عبید را در شکلهای متفاوت آن به تماشا مینشینیم و بر روی برگ زرد پاییزی آن زمان دیدار میکنیم.
خلاصه ماشینی:
"عبید در شام شقاوت قرن هشتم میزیست و اگرچه خود از خانوادهی صدور و خواجگان بود از
سخن از آن خواجه عبید زاکانی است که آگاهانه طنز را وسیلهی بیداری مردم ساخته و
او در قزوین نام و آوازهای داشته و آنگاه در عهد ابو اسحق اینجو از قزوین به شیراز آمده است و مورد توجه این شاه قرار گرفته و در دورهی تسلط امیر مبارز الدین محمد از شیراز بیرون رفته
در این میان عبید طنز خود را در رسالات،داستانها،لغتنامه و دیگر شکلهای ادبی به زیباترین شیوه آفرید.
آموز،داستان،رساله و لغتنامه بهره گرفته است که این خود نشانهی خلاقیت ادبی اوست.
نکتهی دیگر در باب این رساله آن است که نثر زیبا و قابل فهم عبید که گاه به
محسوب میشده است و اگرچه خود شاعر هم خطاب به آنها میگوید:جان من پند گیر از این قصه که شوی در زمان شادانا
از این داستان تفسیرهایی داده شده که هر یک در جای خود قابل تأمل است.
فصاحت است و ایجاز و شیوهی سهل ممتنع انشای عبید در این رساله بسیار گرم و زنده و
لطایف عبید هم اینگونه است و بیشتر جنبهی طنز دارد و به زشتیهای حیات حمله
است که نمیتوان این داستانها را برای رعایت عفت قلم و تابوهای دیگر نقل کرد.
غلامبارهای بشنید و گفت:«آه!آن زمان من بدبخت گردن شکسته کجا بودم»؟(همان:244) چون عبید از الفاظ حرام در این نوع حکایتها بسیار استفاده کرده در ذکر نمونه به همین
که در آن دوره از سیاستهای روز طبقهی حاکم بوده است خبر میدهد گویا عبید از این همه"