خلاصه ماشینی:
"در این متن،پرسشهایی را مطرح میکنیم نظیر اینکه رهیافت علمی برای مردمی که به مسائل اجتماعی علاقهمند هستند چه سودمندیهایی دارد؟چگونه میتوان به کسب معرفتی موثق دربارهء جنبههای تجربه بشری مانند تجربههای اجتماعی،سیاسی، اقتصادی با روانشناختی دست یازید؟و بهطور جزئیتر رهیافت علمی چگونه در فهم پدیدههایی نظیر تورم،بیکاری،نظام مردمسالاری و دیوانسالاری،جنایت و خشونت یا فعال کردن تواناییهای فردی به یاری پژوهشگر میآید؟به عبارت دیگر،هدف ما طرح این مسئله است که چرا علوم اجتماعی بخشی از خانوادهء علم به شمار میآیند.
این توقع که معرفت علمی به پیشبینیهای دقیق میانجامد بر این اساس است که اگر بدانیم X علت Y است و X در حال حاضر وجود دارد پس میتوان پیشبینی کرد Y اتفاق خواهد افتاد فرض نهفته در این بحث این است که اگر قانونی عمومی با تعمیمی احتمالی هم شناخته شده و هم صحیح باشد(یعنی شرایط مقدم برای پیشبینی نتیجه،کافی باشد)،در این صورت پس تنها دلایل شکست پیشبینی میتواند موارد زیر باشد: 1.
اما آیا نمادها و بهطور ضمنی،رفتار انسانی را میتوان با همان روششناسی علمیای تحقیق کرد که در علوم طبیعی به کار میرود؟آیا موضوع علوم اجتماعی چنان پیچیده و منحصر به فرد است که باید روششناسی علمی یگانهای برای آن ایجاد کرد؟آیا دانشمندان علوم اجتماعی،برخلاف دانشمندان علوم طبیعی،برای درک موضوع خود باید به«درون»آن«وارد شوند»؟ احساس همدلی برطبق این سنت،علوم تجربی و اجتماعی به علت اختلاف در ماهیت موضوع از یکدیگر متمایزند.
تکرارپذیری یک بررسی،دقیقا با روش قبلی به دست همان دانشمند یا دانشمندان دیگر،سپری است در برابر خطا یا فریب ناخواسته انتقاد سازنده بدین معناست که به محض آنکه شخصی ادعایی برای معرفت بکند بتوانیم این پرسشها را مطرح کنیم:«آیا تبیین (پیشبینی)منطقا از فرضها حاصل شدهاند؟»«آیا مشاهدات علم را نه موضوع آن بلکه روششناسی آن به هم پیوسته است."