خلاصه ماشینی:
"به هرحال،بعد ازانقلاب همین موضوع موجب شد تا من با او اختلاف پیدا کنم و همچنین موجب شددکتر بقایی اعلام کند که بازنشستۀ سیاسی است؛یعنی در سال 58 یک روز صبح درجلسهای با حضور دکتر بقایی نشسته بودیم؛در آنجا من گفتم:هرچه باشد منمسلمانم و حاضر نیستم اسلام را فدای حرفهای شما کنم؛اما شما اگر با با ما همگامباشید در این صورت ایرادی نیست و رهبر ما خواهید بود.
حضرت امام از طریق ما نبود که اطلاع پیدا کردند و نمیدانم چه کسی یاگروهی به ایشان خبر داد5ولی دکتر بقایی،به محض اطلاع از قضیه،جزوهای تهیه ومنتشر کرد تحت عنوان«هست یا نیست»و در آن جزوه به آمریکاییها سخت تاخت وخطاب به آنان گفت:شما در گذشته،در جهت مبارزات ملت ایران با سیاستهایبیگانه،کمکهایی به ما کردید؛حالا این چه خیانتی است که به مردم ما میکنید؟اینمطلبی نیست که مردم ایران از آن بگذرد.
لزوما به استحضار میرسانم که در سال 1341 عدهای از پیروان دکتر مصدق کهمعاریف آنها همین آقایان سحابی،طالقانی،بازرگان میباشند-به بهانۀ عدمقاطعیت سایر هممسلکان خود در مبارزات سیاسی،از آنها جدا شده و دستۀ سیاسیخاصی به نام«نهضت آزادی ایران»به وجود آوردند که به سبب وجاهت پایهگذاران[یعنی روحانیت و استادان دانشگاه وجاهتشان را از اینها دارند]،و نیز ادعای جداییاز سایر دستجات جبهۀ ملی،موفق شدند عدهای از هموطنان ناراضی را گرد خودجمع نمایند؛ولی دیری نگذشت که معلوم شد این عمل یک کینۀ سیاسی بودهاست؛زیرا جریانات بعدی به خوبی همبستگی آنها را با دیگر همقطاران جبهۀ ملیخود ثابت نمود چون از یک طرف مورد حمایت بیدریغ مصدقالسلطنه قرار گرفتندو از طرف دیگر در کنگرۀ جبهۀ ملی،که در تاریخ دی ماه 1341 در باغ قاسمیهتهرانپارس تشکیل شد،شرکت کردند و حتی به توصیۀ پیشوا[مصدق]جزو کمیتۀمرکزی هم انتخاب شدند."