خلاصه ماشینی:
"بعد ازمرگ قزوینی و کشیده شدن مجدد تقیزاده به سیاست،دکتر غنی و اقبال قرار بود (به تصویر صفحه مراجعه شود)علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ در جمع رئیس و استادان دانشکدۀ پزشکی دانشگاه تهران نفر اول از سمت چپ دکتر قاسم غنی[2145-1 ع] کتاب عظیمی راجع به امیر کبیر بنویسند اما این توفیق فراهم نشد.
دکتر توکلی قبلا در سازمان برنامه کار میکرد و از آنجا به وزارت آموزش وپرورش آمده بود و من او را میشناختم؛حتی وقتی در تبریز بودم با ایشان دربارۀ&%03230IMTG032G% کارها و مشکلات دانشگاه صحبت کرده بودم،مثلا گفته بودم که ما این چیزها را برایدانشکده نیاز داریم.
اما مدیر کل بودجه رفت و انگشتی در شیر زد و چند روز بعد،درهمان روزهای آخری که میخواستم از آنجا منتقل شوم،آقای دکتر توکلی تلفنیگفت:آقا،شما چرا چنین کاری کردید و بودجۀ مرا به هم زدید!؟گفتم:چه کار کردم؟من نوشتم به شرط اینکه بودجه منطقهای تکافو کند و مفهوم مخالفش این است که اگر منطقهای بودجه نداشت ندهد؛یعنی،الزامی در کار نیست و تنها به شرط داشتناعتبار این کار را انجام دهند،به علاوه،وزیر هم موافقت کرده گفت:میبایست قبلا بهمن میگفتید.
همین تودهایها کمکم در مدرسه عالی بابلسر تا جایی پیش رفتند که میخواستند بهکلیۀ افراد خدمتگزار و رؤسای پیشین اهانت کنند که دیگر بنده نماندم و استعفایخودم را به آقای دکتر شمس الدین مفیدی،که رئیس دانشگاه کل مازندران،بود وبالطبع دانشکدۀ ما هم جزو آن دانشگاه بود فرستادم و تقاضای معافیت از خدمتکردم؛وگرنه اگر کارشکنی تودهایها نبود قصد داشتم برای این دانشکده امکان این رافراهم کنم تا بتواند برای دروس جدید وزارت آموزش و پرورش معلم تربیت کند؛یعنی میخواستم آن را به یک دانشسرای عالی تبدیل کنم."