چکیده:
روایتشناسی در حوزه نظریه ادبی معاصر،نظر منتقدان بسیاری را به خود جلب کرده است که حاصل پژوهشهای هر یک،گامی در راه شکلگیری و پیشرفت تئوری روایت به شمار میرود.در این میان سهم ساختگرایان و دیدگاه ایشان در تحلیل و بررسی روایت،چشمگیر و قابل اعتناست.این مقاله مروری است بر کلیات نظریه روایتشناسی ساختگرا.بنابراین روایت را از دید ساختگرایان تعریف کرده و عناصر اصلی و بنیادین آن را از این منظر توصیف میکند و نشان میدهد که ایشان چگونه روایت را پیکربندی کرده،اجزای ساختاری آن را شناسایی میکنند و چه شیوهای را در تحلیل و بررسی آن به کار میبرند.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین روایت را از دید ساختگرایان تعریف کرده و عناصر اصلی و بنیادین آن را از این منظر توصیف میکند و نشان میدهد که ایشان چگونه روایت را پیکربندی کرده،اجزای ساختاری آن را شناسایی میکنند و چه شیوهای را در تحلیل و بررسی آن به کار میبرند.
فرهنگ آبرامز اصلا مدخلی به عنوان روایت ندارد و در تعریف رمان به روایت نیز اشاره میکند،از نظر او رمان در مقایسه با داستان کوتاه یک روایت گسترده است (Abrams,197:119) اما کادن در فرهنگ خود علاوه بر شعر روایی،اصطلاح راوی و در ضمن آن،روایت را نیز طرح میکند (Cudden,1984:411-416) .
چنان که پیداست در این تعاریف آنچه بیشتر مورد نظر است رخداد و حادثه،یا همان داستان است که در تعریف اسکولز و کلاگ قصهگو نیز به آن اضافه میشود تا روایی بودن آن را تضمین کند.
این بازنمودن یا بازگو کردن روایت،ضمن اینکه نقش راوی را در گزینش و باز نمودن داستان در سطح زمانی روایت نشان میدهد،خود ابعاد تازهای را برای تحلیل عمیقتر روایت در اختیار میگذارد که بعد از این بیشتر به آن خواهیم پرداخت.
این امری است که راه حرکت از روایت داستانی به سوی دیگر گونههای روایت را برای ساختارگرایانی که از نظریه ساختاری زبان برای تحلیل ساختار نظامهای فرهنگی،اجتماعی و سیاسی مشابه سود میجویند،هموار میکند.
شاید بتوان گفت آنچه موجب اقبال عمومی به نظریه ژنت شده و باعث شده همچنان کاملترین پژوهش در این زمینه به شمار رود،این است که همه ابعاد روایت،به نوعی در عناصر و مقولههایی که او در تبیین و تحلیل ساختار روایت به کار میگیرد،دخالت دارند."