چکیده:
بعضی از متکلمان اسلامی، از جمله اشاره، واسطه و عامل ارتباط حق تعالی و عالم
آفرینش را زمان موهوم دانستهاند.این عقیده از طرف حکمای اسلامی و محققانی از
متکلمان، مانند خواجه نصیر الدین طوسی مورد نقد قرار گرفته است. از جمله ناقدان
این نظریه معلم ثالث، میرداماد است که با طرح حدوث دهری خود به ابطال زمان موهوم
پرداخت.حکیم متأله، ملا اسماعیل خواجویی به طرفداری از نظریه میرداماد، رسالهای
ترتیب داد و درآن با دلایل متقن، نظرات آقا جمال خوانساری را که از مدافعان سر سخت
نظریه زمان موهوم بود، رد کرد.ما دراین مقاله، علاوه بر اینکه نظرات حکیم متأله، ملا اسماعیل خواجویی را
مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دادهایم، به ریشههای این نگرش در افکار بعضی از
حکمای یونان باستان مانند افلاطون و ارسطو به جمال اشاره نمودهایم. به تصور ما
متکلمان با تأثیر پذیرفتن از افکار این دو فیلسوف برای حل معضل
عامل ربط حادث به قدیم، به زمان موهوم متوسل شدند؛درحالیکه نه تنها
آنها مشکل را حل نکردند، بلکه با طرح این نظریه مشکلات این بحث را دو چندان
کردند.از جمله نتایج فاسد حاصل از این نظریه«حدوث قدیم»و«قدم حادث» میباشد که از
بن، اساس توحید را متزلزل میسازد!از طرفی اگر زمان موهوم در خارج تحقق داشته
باشد، جزء خود عالم خواهد بود و موهوم بودن آن معنا نخواهد داشت.حکما برای عامل ربط
حادث به قدیم نظریههای فلسفی دیگری را مطرح ساختهاند.دراین مقاله محور بحث، حدوث
دهری میرداماد بوده و بهطور ضمنی بهنظریه ملاصدرا نیز اشاره شده است.
خلاصه ماشینی:
"میرداماد به دنبال این مطالب اظهار میدارد که تجدد و امتداد و سیلان از لوازم وجود حرکت و تغیر است و اگر چنین باشد، چگونه در عدم صریح بسیط و لیس صرف، تمایز حدود و اختلاف حالات و اوقات وجود پیدا میکند که از قبل آنها امتداد و سیلان و نهایت و لانهایت پدید آید؟ متکلمان از طریق توهمات خود در مورد حدوث عالم در بدوخلقت، عدم موهومی را میان حق تعالی و عالم، به صورت ازلی و ممتد به سوی ابد تصور کردهاند و متوجه نبودهاند که میان گیتی و آفریننده آن نیستی است، نه اینکه چنانکه متکلمان و برخی از حکما گفتهاند که پیش از آفرینش جهان امتداد موهومی بوده است.
چگونه انسان عاقل میگوید تمام عالم مسبوق به عدم زمانی و زمان عدمش نیز جزئی از اجزاء آن میباشد؟اعتقاد به حدوث عالم، نیازی به فرض زمان موهوم ندارد و همانطور که محقق نامی، آقا حسین خوانساری گفته است قول زمان موهوم نادرست است و بزرگان متکلمان چون خواجه طوسی آن را نپذیرفتهاند:«ان الزمان الموهوم الذی أثبة الاشاعرة قبل وجود العالم غیر صحیح عند المحصلین من المتکلمین و منهم المحقق الطوسی-رحمة الله علیه-کما یظهر من تصفح کلامهم(4/ص 268».
نتیجه در ربط حادث به قدیم، نیازی بهنظریه زمان موهوم نیست، زیرا این نظریه نتایح فاسدی را به دنبال دارد که از جمله آنها این است که اگر زمان موهوم در نفس الامر محقق باشد و واجب نباشد، در نتیجه از اجزاء خود عالم میگردد، یعنی فرع بر وجود عالم است و جوهر و قائم با لذات نیست و تابع امر دیگری است، و درصورتیکه زمان موهوم تحققی در عالم خارج نداشته باشد، اسم بدون مسمی..."