چکیده:
شرق و غرب واژگانی هستند که پیشینه طولانی در ادبیات و اندیشهی ایرانیان دارند.با پذیرش همراهی ادبیات و اندیشه به این نکته پی میبریم که ریشهی این اصطلاحات از کجا وارد ادبیات ما شده است.مفهوم شرق و غرب نخستین بار توسط عرفا به کار گرفته شد.این واژهها در مسیر تاریخی خود چندین بار تغییر معنا یافته و در نهایت به فضای جدید رسیدهاند.تمرکز این مقاله بررسی این دو واژه در اندیشه فردید است،اینکه فردید چگونه با بهرهگیری از ادبیات چپ و ادبیت عرفانی سرزمین خود این دو واژه را بازتولید میکند و در دنیای مدرن و در تقابل با آن معنای جدید به آنها میدهد.بررسی این دو واژه در گرو شناخت ادوار تاریخ از نظر فردید میباشد.به تعبیری بحث از حقیقت غربزدگی مستلزم بحث از ادوار تاریخ است.
خلاصه ماشینی:
"میتوان در ریشهشناسی غرب و شرق به دوران پیش از اسلام نیز رجوع کرد1اما بی شک ابن سینا نخستین فردی بود که در داستان تمثیلی«حی بن یقظان»رمان عارفانه خود این دو واژه را به کار برده است.
در این دوران حقیقی فراتر از فرد وجود دارد و انسان هنوز مرکز عالم هستی نشده است فردید در جای دیگر دیروز را غربزدگی غیر مضاعف خطاب میکند و معتقد است به جز پریروز و پسفردا مراحل دیگر دارای نسخ،مسخ،فسخ میباشد.
در امروز یقین علمی و آگاهی،اوج میگیرد و فردید در عین اعتقاد به جهان قابل شناخت نسبت به تجربهگرایی اعتراض شدید دارد آغاز غربزدگی مضاعف(امروز)را دکارت معرفی میکند زمانی که انسان دست به تصرف در طبیعت میزند اما در جای دیگر آغاز امروز را در قرن نوزدهم و اعتراضات رخ داده به متافیزیک را سرمنشاء ظهور امروز میداند.
در حرکت تاریخ فردید انسان سیری خطی دارد ابتدای امر،گمراه میشود و وارد دیروز میشود با گذر زمان گمراهی شدیدتر میشود و به امروز میرسد اما بار دیگر این مسیر را بازمیگردد و به حقیقت میرسد.
فردید به شدت به تفکر عملگرا و پویا اعتقاد داشت و در جدال عقل و عمل،عمل را انتخاب میکرد و مخالفت با وضع موجود میکرد هرچند حوالت تاریخی ما را پسفردا میدانست که خدا مقرر کرده است و خود نیز راهبر آن می اشد.
هرچند وضع خود را بهتر از دیگران میداند اما باز خود را غربزده میداند و این درست برخلاف شرق سنتگرایان است که یک فرد میتواند در دنیای مدرن به صورت منفرد به اشراق متصل باشد (پازوکی،167،1382)،فردید غربیان را نیز دچار غربزدگی و حوالت تاریخی میداند."