خلاصه ماشینی:
به بیان دقیقتر مدیران نیاز بدان خواهند داشت که درک کنند خلاقیت از سه بخش تشکیل شده است:تخصص،توانایی،تفکر خلاق و انعطافپذیر و انگیزش.
مدیران میتوانند بر دو بخش نخست نیز اثرگذار باشند اما انجام این کار هزینهبر و وقتگیر است.
میزان چالشی که برای کارکنان به وجود میآورند،میزان آزادی عملی که به کارکنان در مورد فرآیند کار اعطا میکنند، طریقهای که گروههای کاری را طراحی میکنند، میزان تشویق و ترغیب آنها و طبیعت حمایتا سازمانی.
انگیزش درونی(و به تبع آن خلاقیت)زمانی که مدیران افراد را مجاز به تصمیمگیری در چگونگی نیل به اهداف(و نه در تعیین اهدافی که موردنظر هستند)کنند،به اوج خود میرسد.
اما میزان این چالش نیز مهم است و نباید آنقدر کم باشد که کارکنان احساس کسالت پول ضرورتا عامل بازدارنده خلاقیت افراد نیست،اما در بسیاری از موقیتها نیز کمکی به آن نمیکند.
درواقع، یکی از رایجترین طرقی که مدیران خلاقیت را سرکوب میکنند،عدم تلاش برای کسب اطلاعات ضروری در جهت ایجاد ارتباط مناسب بین افراد و مشاغلشان است.
اما آنها باید بدانند که وارد شدن در اینگونه مباحث لزوما ستادههای خلاق را افزایش نداده و مطمئنا برای این کار کفایت نمیکند.
مجددا تاکید میشود که خلق چنین گروههایی مستلزم درک عمیق مدیران از اغلب تقویت خلاقیت مستلزم آن است که مدیران کاملا چگونگی طراحی و ایجاد گروههای کاری و نحوه تعامل با آنها را تغییر دهند.
(البته برای مدتی)اما برای تداوم این صبوری اغلب افراد باید احساس کنند که کار آنها برای سازمان یا گروهی از افراد مهم اهمیت دارد.