خلاصه ماشینی:
"گفتیم که مقدمهی کتاب که عبارت از شرح احوال شاعر باشد و بقلم مرحوم عباس اقبال آشتیانی نوشته شده ناقص است و نارسا و ادای مقصود نمیکند و خواننده را به شناسایی شاعر یاری نمینماید درست است که طبق معمول برای معرفی شاعر،شناساندن روزگاری که او در آن میزیسته از اهم واجبات است،اما اگر قرار باشد این مقدمه همهاش عبارت از شرح جریانات"تاریخی"روزگار شاعر و پیش از آن باشد،این گمان دست میدهد که غرض آن بوده که"مقدمه نویسی"کرده باشیم و نه چراغی فرا راه خوانند قرار دهیم.
در قصیدهی بسیار شیوایش که برای آذر گفته است این مطلب بخوبی مشهود است: کنون بیتو دارم سیه روزگاری چو روی گنه کار،در روز محشر به دل کامها پیش از این بود و زانها یکی برنیاورده چرخ ستمگر کنونم مرادی جز این نیست در دل کنونم هوایی جز این نیست در شر که امروز تا از می زندگانی نمی هست در این سفالینه ساغر(ص 43) در قصیدهای هم که دربارهی هدایت خان پسر حاجی جمال که پس از مرگ نادرشاه در گیلان باقتداری رسید میگوید: جهاندارا،خدیوا،کامکارا روزگاری شد که بیزد خاک غم برفرق من این کهنه پرویزن بدانسان روزگارم تیره دارد گردش گردون که روز و شب نمیتابند،مهر و ما هم از روزن چنان سست است بازارم که میکاهد خریدارم جوی از قیمت من گر فروشندم به یک ارزن غرض،از گردش گردون و دور اختران دارم شکایتها که شرح آن ز هاتف نیست مستحسن(ص 53-57) کار او بجایی کشیده بوده که بمدح هرکسی میپرداخته و مثلا"هدایت خان"نامی را مدح میگفته است."