چکیده:
هرگونه بررسی پیشینه نمایش در ایران باستان نیازمند درک موضوعی مهم است و آن اینکه نبایستی الگوی یونانی نمایش را که تراژدی چهره بارز آن بود،به سراسر تمدنهای باستانی تحمیل کرد.مردمان تمدنهای شرقی مانند چین و هند بنا بر نیازی طبیعی برای تجسم بخشیدن به افکار و احساسات خویش از طریق تقلید گفتار و کردار اشخاص،یا به عبارت دیگر همان نمایش الگویی نمایشی داشتند که مبتنی بر ویژگیهای فرهنگی و خصوصیات انسان شناختی آنان بود و تفاوتهای مهمی با الگوی یونانی نمایش در جهان باستان داشت.ازاینرو،میتوان به یک الگوی شرقی نمایش در برابر الگوی غربی آن معتقد بود.
اما ایران به واسطه اینکه در میان سرزمینهای شرقی دارای پیشینه تمدنی شناختهشدهای است،چه وضعیتی دارد؟عدم دستیابی به مستندات باستان شناختی و فراهم نبودن عوامل فکری و اجتماعی چنین حکم میکنند که در سرزمین ما بر خلاف چین و هند،نمایش صحنهای پدیدار نشده است؛با وجود این،میتوان هستههای اولیه آن را در مراسم نمایشی گوناگون یافت.در این بررسی،آنچه بار دیگر تأیید میشود آن است که خاستگاه نمایش در ایران باستان را بایستی در اساطیر و آیینها،همانند سایر سرزمینها،جستوجو کرد.اگر ادبیات شفاهی فرهنگ عامیانه و آثار رسمی نوشتاری،بنمایه شناخت اساطیر ایرانی است،توجه به بازیها و مراسم مختلف را باید گذرگاه درک ریشههای آیینی نمایش در ایران دانست.
در مجموع،درک چگونگی نمایش در ایران باستان در ذیل دو نکته بهتر انجام میگیرد.نخست اینکه به جای نمایش صحنهای،گونهای نمایش در قالب داستانگویی در کشور ما تداوم داشته است که به مقتضای مساعدت شرایط از امکاناتی مانند رقص،موسیقی،حرکات نمایشی و حتی چند بازیگر بهره برده یا در صورت دشواریها از آن امکانات محروم مانده و صرفا به حوزه تواناییهای محدود نمایشی داستانگو خلاصه شده است.از قضا،مستندات باستانشناختی و گزارشهای تاریخی بر وجود داستانگویی نمایشی در ایران به صورت سنت پایداری که از گوسانهای پارتی و حتی پیش از آن از دوره مادها و پارسها آغاز میشود و تا دوره اسلامی و نقالان کنونی ادامه مییابد، گواهی میدهند.
دوم اینکه در غیاب نمایش صحنهای و عدم حمایت حکومتگران مستبد، بازیهای نمایشی و رسمهای مردمی که گاهی هم صورت سیار پیدا میکرد، نشاندهنده تمایل طبیعی ایرانیان برای نمایشگری بود.در این مقاله کوشش شده است که برنشستن کوسه و مغکشی به عنوان دو نمونه از این نمایشهای سیار مورد توجه قرار گیرند.
خلاصه ماشینی:
"پیش و پس از آنکه دین زرتشت در ایران نفوذ و گسترش یابد،به مناسبتهای گوناگون جشنهای متعددی در این سرزمین برگزار میشد اما دو جشن مهم و عظیم نوروز و مهرگان سابقهای بسیار کهن داشتند و به روزگاران خیلی پیش تر از زرتشت باز میگشتند؛این دو جشن که شاید بتوان آنها را مهمترین و بزرگترین جشن ایرانیان باستان دانست، با وقوع سال نو مرتبط بودند.
با این توضیح میتوان استنباط کرد که مراسم بسیار کهن پیرامون نوروز،مانند جشن فروردینگان و جشنفروشیها،در آغاز بهار و به منزله رستاخیز جهان برگزار میشد و نیز جشن مهرگان و سایر جشنهای مرتبط با آنکه میراث مهر پرستی بود و با مراسمی که در بین النهرین برگزار میشد مشابهتهای فراوانی داشت در دوران زرتشتی شدن ایرانیان به صورتهای مختلف تداوم یافتند.
اما شاید دلیل این که هیچ گونه جایگاه یا ساختمانی از آن روزگار باقی نمانده است که نشانگر وجود هنر نمایش در ایران باستان بوده باشد،آن است که اساسا مراسم نمایشی نزد مردم به صورت سیار بوده است؛بنابراین چیزی به نام تماشاخانه یا تئاترون Theatrun یونانی ساخته نشده است که فرضا همانند یونان،خواص و عوام در کنار یکدیگر به تماشای یک نمایش بنشینند.
نتیجهگیری از پیوستگی دو آیین برنشستن کوسه و مغکشی در ایران باستان که پس از دوره اسلامی با اسامی دیگری تا سدهها تداوم داشت،میتوان خاستگاه اساطیری برای آن در نظر گرفت و آن نشستن فردی غاصب بر سریر پادشاهی است که موجب خشکسالی،محبوس شدن آبها،زندانی شدن زنان،گسترش دروغ،بر هم خوردن نظام اجتماعی و مواردی از این قبیل میشود."