چکیده:
در منطق ادیان وحیانی،ایمان اساس نجات و رستگاری است.در نتیجه،پرسش از ماهیت ایمان و دغدغهء فهم آن،امری مهم و ضروری مینماید.از سوی دیگر، متکلمان در طی تاریخ،رویکردهای متفاوت و گاه متعارضی در مورد آن ارائه کردهاند.از جمله برخی آن را از سنخ معرفت و تصدیق عقلی و در مقابل گروهی آن را امری عقل گریز میدانند،برخی آن رااز جنس عمل تعریف کرده و گروهی نیز برای آن ماهیتی از جنس اعتماد و وفاداری قائل شدهاند.
در این مقاله،دیدگاه غزالی در مورد ایمان بررسی شده است که برای این کار بیشتر اثار کلامی ایشان مطالعه شد،اما وی صرفا در موارد معدودی به این مسئله پرداخته است،لذا سعی شده تا با تحلیل گفتهها،ابعاد ناگفتهها را نیز روشن کنیم.
غزالی به عنوان یک متکلم اشعری،حقیقت ایمان را تصدیق و تسلیم قلبی نسبت به حقایق دین میداند و با فرقی که ایمان را از سنخ طاعات یا تسدیق منطقی(معرفت) میدانند مخالف بوده و با دلایل عقلی و نقلی به رد نظریات آنها پرداخته است و از آنجا که ایمان را تصدیق قلبی میداند و نیز به دلیل گرایشات عرفانی برای تعلیم و تعلم مسائل اعتقادی(کلام)اهمیت چندانی قائل نیست و در بیشتر مواضع،آن را تجویز نمیکند،به نحوی که این رویکرد سبب شده تا ایمان تقلیدی را قابل قبول بداند و تلقیاش از یقین یک یقین روانشناسانه باشد نه یک یقین منطقی.
خلاصه ماشینی:
"غزالی به عنوان یک متکلم اشعری،حقیقت ایمان را تصدیق و تسلیم قلبی نسبت به حقایق دین میداند و با فرقی که ایمان را از سنخ طاعات یا تسدیق منطقی(معرفت) میدانند مخالف بوده و با دلایل عقلی و نقلی به رد نظریات آنها پرداخته است و از آنجا که ایمان را تصدیق قلبی میداند و نیز به دلیل گرایشات عرفانی برای تعلیم و تعلم مسائل اعتقادی(کلام)اهمیت چندانی قائل نیست و در بیشتر مواضع،آن را تجویز نمیکند،به نحوی که این رویکرد سبب شده تا ایمان تقلیدی را قابل قبول بداند و تلقیاش از یقین یک یقین روانشناسانه باشد نه یک یقین منطقی.
غزالی در رد دیدگاه مرجئه که معتقدند مؤمن اگرچه همهء معاصی را مرتکب شده باشد داخل آتش نمیشود،ابتدا به بیان آیاتی میپردازد که آنها در اثبات نظر خود به آن استناد کردهاند،از جمله:"فمن یؤمن بربه فلا یخاف بخسا و لا رهقا"(جن/13)و یا"و الذین آمنوا بالله و رسله اولئک هم الصدیقون"(حدید/19)-که درجه و مرتبهء صدیق بودن را بر مجرد ایمان داشتن مترتب کرده است و آیهء"کلما القی فیها فوج سالهم خزنتها الم یاتکم نذیر قالوا بلی قد جاءنا نذیر فکذبنا و قلنا ما نزل الله من شیء"(ملک/8 و 9)پس"کلما القی فیها فوج"عام اس و دلیل بر آن است که هر که در آتش میاندازند تکذیبکنندهء نبوت است و همچنین استناد میکنند به آیهء"لا یصلیها الا الاشقی الذی کذب و تولی"(الیل/ 16،15)غزالی معتقد است که این آیات حجت و دلیلی بر مدعای ایشان نیست چون مقصود از لفظ ایمان که در این آیات آمده،ایمان با عمل بوده است،چون همانطور که گفته شد،گاه از ایمان،معنای اسلام اراده میشود و آن تصدیق و موافقت به قلب،قول عمل است."