خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) دفاع از تخیل و شعر غنایی با نگاهی به دو مجموعه شعر از اخیر شمس لنگرودی *حافظ موسوی 1-با این که در باب تعریف شعر،از زمان ارسطو تا به امروز اختلاف آرای فراوانی به چشم میخورد،اما یک نکته با بیانهای گوناگون در همهی آنها مشترک است و آن این که عنصر خیال یکی از پایهایترین عناصر شعر است.
چیزی که این بحث تکراری را دربارهی اهمیت تخیل و تصویر در این نوشته الزامآور میسازد شیوع برخی دیدگاهها در شعر امروز ایران است که با تأکید و بازیهای زبانی که خود یکی از عناصر اصلی و ماهوی شعر است،به نقش عنصر خیال و تصویر در شعر بیاعتناست و گاه حتی رویکرد ایماژیستی را در شعر نشانهی عقبماندگی آن میداند.
و گفتیم که شعرهای این دو مجموعه،عمدتا شعرهایی غناییاند،درحالیکه اشعار قبلی او اغب اشعاری با سمت و سوی اجتماعی تلقی میشدهاند و نیز گفتیم که در شعرهای دو کتاب اخیر تقریبا از استعاره خبری نیست(جز در تعدادی از شعرها که به آن اشاره خواهیم کرد) و ساخت تخیل در آنها از حد تشبیه موکد و مضمر فراتر نرفته است.
گرچه آن روشناییها که در پنجاه و سه ترانه هست در ملاح خیابانها کمرنگتر است و به ویژه در چندتایی از شعرها که در آنها با تصاویر استعاری درخشانی از تنهایی روبهرو میشویم که یکی از آنها ششمین شعر این مجموعه است: باقیماندهی عمر را/به نگاه کردن/در برگهای بیحاصل خود باید بگذرانی/گل شببو!/ترکت کردهاند/و تو پا در گل میخروشی/عطر میافشانی/در خانهی خالی این شعر حاصل یک تجربهی فردی است."