خلاصه ماشینی:
"دیگرنه عقیدهای پا برجا و نه سنتی استوار مانده؛در برابر بی بند و باری انسان هیچ عاملی نیست که هزاران عامل دیگر آنرا خنثی نکند و از کار نیندازد؛داستان ملتهای جهان داستان پرندگانی است که هریک برای خود آشیانهای ساخته و در آن با آرامش خاطر غنوده بودند،ناگهان از خواب دوشین چشم گشودند و در آشیانهء خود تخمهائی جز تخم خود و جوجههائی غیر از جوجههای خویش یافتند؛در اینحال طبیعی است که ناشکیبا گردند و به قهر و اشتلم بپردازند،یا به استغاثه درآیند و کمک خواهند،یا داستان گلههائی از گاوان است که هر دستهای را چوپانان و چراگاهها و آبشخورها و آغلهای جداگانه بود و گاوان هر گله هم با خود و با چوپانان خود خو گرفته و با دوستیها و دشمنیهای خویش مأنوس شده بودند؛ناگهان کسی آمد و همهء آن گلهها را بی هیچ مقدمهای درهم ریخت،چوپانان و چراگاهها و آبشخورها و آغلها همه بهم مخلوط شدند،دوستیها و دشمنیها بهم درآمیخت،نعرهها برخاست،گاوان بهم ریختند و شاخ و لگدها بکار افتاد،این شورشها و این جوششهای زمان نیز از چنین وضعی سرچشمه میگیرد.
کاش میدانستم که آیا دختر فرعون هنگامی که آن کودک(موسی)را از آب گرفت هیچ بخاطرش راه مییافت که آن کودک روزی از روزها بر پدرش چیره خواهد شد و از بالای کوه طور بر روزگار فرمانروائی خواهد کرد!گمان میکنید اگر آندختر در آنروز میخواست آن کودک را بفروشد آیا بچند پول سیاه او را میفروخت؟ این یک نمونه از نمونههای بیشماری است که تاریخ بشر پر از آنها است، و همه نشان میدهند که ارزش آدمی بالاتر از آنست که بتوان برای آن حدی تعیین کرد؛چه بسیار پیغمبران و نابغهها و بزرگانی که در کوچکی نه خود آنها و نه پدران و مادران آنها بهرهای از پیغمبری و نبوغ و بزرگی داشتند، و اگر همعصران آنها را وامیداشتند که برای آنها ارزشی معین کنند بین آنها و دیگر کودکان عادی فرقی نمیگذاشتند،و چه بسا که آنها را از لحاظ قیمت و اهمیت در پائینترین پلهء نردبان بشری میگذاشتند."