چکیده:
بیش از یک دهه است که ضرورت تدوین (فلسفه فقه) مطرح گردیده است که تلاش های نسبتا خوبی به صورت گفت وگوهای علمی، مقالات تحقیقی درباره آن انجام پذیرفته، بلکه تحقیقات گسترده ای در زمینه برخی از محورهای آن انجام پذیرفته. این مقاله به فلسفه بخش مهمی از فقه (فقه سیاسی) می پردازد و می کوشد با طرح پرسش هایی درباره چهار محور مهم فقه سیاسی (اهداف، مبانی، منابع و ضوابط)، ضرورت پاسخ گویی و تحقیق عمیق درباره آنها را روشن نماید. به ویژه در عصر حاضر که هم نظام اسلامی به فقه سیاسی نیاز بیشتری دارد و هم احکام آن بیشتر از سایر احکام فقهی در معرض نمایش و قضاوت جهانی قرار دارد.
خلاصه ماشینی:
اهتمام شارع به تحقق اهداف و احکامش, نقش رهبری دینی در سعادت انسان ها, نقش حضور معصوم در اجرای احکام سیاسی, اهمیت بیشتر شأن سیاسی معصوم, نقش حکومت ها در شقاوت و سعادت انسان ها, اصالت جامعه و فرد, نسبت حقوق جامعه با حقوق افراد, نسبت مصلحت جامعه یا اصالت حکم حاکم با احکام شرعی فرعی, نسبت مصلحت جامعه و حکم حاکم با آموزه های اخلاقی و اعتقادی و… آیا مبانی دیگری هم در این زمینه وجود دارد؟ آیا میان این مبانی ترتیبی هم وجود دارد و اهمیت برخی بیش از اهمیت برخی دیگر است؟ از مبانی مذکور کدام صبغه فلسفی بیشتر و کدام صبغه کلامی بیشتر و کدام صبغه اخلاقی بیشتر دارد؟ چه ادله ای به سود این مبانی ارائه شده و چه ادله ای می توان به سود آنها ارائه داد؟ چه نقدهایی را می توان درباره این ادله وارد ساخت و کدام یک از این مبانی را باید پذیرفت و کدام یک را باید وانهاد؟ مبانی فقه سیاسی بر آرای فقهی چگونه تأثیر می گذارد؟ آیا تأثیر قطعی دارد یا تأثیر احتمالی؟ تأثیر کلی دارد یا تأثیر موردی؟ آیا می توان از امثال مبانی مذکور ضوابط اصولی یا قواعد فقهی فراهم آورد و در استنباط فقه سیاسی از آنها استفاده کرد؟ اگر پاسخ مثبت است, این ضوابط و قواعد جدید با ضوابط و قواعد مدون پیشین (اعم از قواعد عام و خاص) چه نسبتی دارد؟ روشن است که یافتن پاسخ علمی برای پرسش های فوق هم محور مهم دیگری از مباحث فلسفه فقه سیاسی را تأمین می کند و هم به اتقان بیشتر مباحث فقه سیاسی کمک می نماید.