چکیده:
اندیشه های کلامی در تاریخ اهل سنت، با تحولات بسیاری همراه بوده است. در آغاز، اهل حدیث از جمله نماینده فکری آنها احمدبن حنبل پرداختن به علم کلام را ناپسند می دانستند، ولی به ناچار در برابر مخالفان بدان گراییدند و مکتب کلامی خاصی یافتند که به« صفاتیه» معروف است. بر این اساس، اعتقاد نامه هایی منتشر کردند که از جمله آنها، اعتقاد نامه قادری بود که القادربالله، خلیفه عباسی به طور رسمی انتشار داد. تطور مهم دیگر این بود که دو مثلث از بزرگان آنان، دگرگونی های اساسی هم در اندیشه های کلامی و هم در روش بحث پدید آوردند: مثلث اول، عبدالله بن سعید کلابی، ابوالعباس قلانسی و حارث بن اسد محاسبی بودند که می توان آنها را حلقه اتصال میان اهل حدیث و اشاعره دانست. مثلث دوم نیز، ابوجعفر طحاوی، ابومنصور ماتریدی و ابوالحسن اشعری بودند. در این میان، آنچه پذیرش عام یافت، کلام اشعری بود که پس از مخالفت های بسیار، سرانجام مکتب کلامی پذیرفته شده بیشتر اهل سنت شد و درحال حاضر نیز، همان وضعیت را دارد.
خلاصه ماشینی:
"72 کلوذانی که عقاید اهلسنت را به نظم درآورده است، در این مورد میگوید: قالوا فهل تصف الاله ابن لنا قلت الصفات لذی الجلال السرمد قالوا فهل تلک الصفات قدیمه کالذات قلت کذلک لم یتجدد 73 باید توجه داشت که اهلسنت، برای خدا دو نوع صفت اثبات میکنند: الف) صفات خبری؛ همچون داشتن دست و صورت و چشم و وجه و ساق و قدم و استوای بر عرش و مانند آنها که در ظواهر قرآن و حدیث آمده است.
87 اما در کتاب الابانه در همین مسئله، از استدلالهای عقلی خبری نیست و اگر هم باشد، اندک و بیاهمیت است، ولی احادیث متعددی دربارة قدیم بودن کلام خدا نقل میکند که یکی دوتا از آنها به پیغمبر( منسوب است و بقیه اظهارنظرهای سران اهلحدیث مانند احمدبنحنبل، ابنمبارک، حمادبنابی سلیمان، سلیمانبنحرب و مانند آنهاست که بیشتر به تکفیر مخالفان پرداختهاند 88 و این، درست همان شیوة مؤلفان سلفیه و حشویه است.
97 به باور ما، اصول اندیشههای اشعری پس از دوران تحول از مکتب معتزله، همان است که در کتاب اللمع آمده است و وی کتاب الابانه را تحت شرایط خاصی نوشته است؛ زیرا اشعری از سوی حنابله همواره مورد انتقاد بود و حتی حنابله او را خطرناکتر از معتزله میدانستند؛ برای اینکه اشعری در عین حال که از علم کلام دفاع میکرد و مطالب خود را به شیوة اهل کلام مطرح میساخت، خود را به اهلسنت نیز منتسب میکرد و این به نظر حنابله، بدتر از اعتزال بود."