چکیده:
هرمنوتیک رشته ای نوظهور در حوزه تفکر مغرب زمین است که پیشینه آن به نهضت اصلاح دینی و عصر روشنگری باز می گردد. این شاخه در دهه های اخیر رونق یافته است و در کنار معرفت شناسی، فلسفه تحلیلی و زیبایی شناسی، شان فلسفی ویژه ای احراز کرده است. به گونه ای که می توان ادعا کرد از دهه هفتم قرن بیستم، هرمنوتیک به وجهه غالب تفکر فلسفی معاصر غربی تبدیل گشته و بر دیگر گرایش های نظری تفوق یافته است. آنچه که در مورد هرمنوتیک قابل توجه است، گستره مباحث و تلقی های متنوع و گسترده از آن است. این علم که ابتدا تنها به عنوان روشی برای تفسیر کتب مقدس مورد استفاده قرار می گرفت در قرن نوزدهم توسط دیلتای به عنوان «روش شناسی خاص علوم انسانی» در جهت ارتقای اعتبار و ارزش این علوم و همطراز کردن آنها با علوم تجربی معرفی شد. اما از اوایل قرن بیستم هرمنوتیک با تلاش های مارتین هایدگر تا حد یک مکتب فلسفی ارتقا پیدا کرد؛ مکتبی که برخلاف گذشته تنها به مقوله فهم متن و روش شناسی خاص علوم انسانی محدود نشده و مطلق فهم را در دستور کار خویش قرار داده است. ورود هرمنوتیک به عرصه برنامه درسی با تلاش های نظریه پردازان نو مفهوم گرایی چون پاینار، رینولدز، اسلتری و... امکان پذیر گشته است. اگرچه مدت زمان زیادی از ورود این مکتب فلسفی به حوزه برنامه درسی نمی گذرد، اما در همین مدت کوتاه نیز حیطه های مختلفی چون نظریه پردازی برنامه درسی، پژوهش در برنامه درسی و برنامه ریزی درسی تا حد زیادی تحت تاثیر آموزه های هرمنوتیکی قرار گرفته اند. این مقاله درصدد است با مروری اجمالی بر تاریخچه و ریشه کلمه هرمنوتیک، شرایط برنامه درسی را از حیث نظریه پردازی، پژوهش و برنامه ریزی در حیطه هرمنوتیک فلسفی، با تاکید بر دیدگاه های هایدگر و گادامر، مورد بررسی قرار دهد. نتیجه این بررسی نشان می دهد که تحت تاثیر این مکتب فلسفی، نظریه پردازی، پژوهش و برنامه ریزی برنامه درسی ماهیتی تکثرگرا، دیالکتیکی و بافت محور خواهد داشت.
خلاصه ماشینی:
"اما از اوایل قرنبیستم هرمنوتیک با تلاشهای مارتین هایدگر تا حد یک مکتب فلسفی ارتقا پیدا کرد؛مکتبیکه برخلاف گذشته تنها به مقولۀ فهم متن و روششناسی خاص علوم انسانی محدودنشده و مطلق فهم را در دستور کار خویش قرار داده است.
اگر عقلانیت را نهبه عنوان یک استدلال مستقل از زمان و مکان،بلکه به مثابه یک جریان مداوم از تأثیراتی کهسعی در دستیابی به انسجامی جامع دارند در نظر بگیریم،اگر این تأثیرات را به عنوان اثراتتاریخیای که برزبان و تفکر تأثیر گذاشته و البته آنها را سیال و روان نگه میدارند بپنداریم،اگر برای سنت ماهیتی تحمیلکننده و اطاعت خواه قائل نبوده و آن را به عنوان مجموعهایمتکثر از آنچه برمیراث قدیم و جدید ما تأثیر میگذارد بپذیریم،اگر فهم انسانی را محصولنوعی تعامل بین افقهای فرهنگی که به طور فعالانه و متنوع در فهم اثر گذارند قبول نماییم،آنگاه نظرگاهی به وجود خواهد آمد که ظرفیت انسان برای فهم و تأثیر پیشفهمها برآن را موردتوجه قرار خواهد داد.
&%04122AONG041G% با توجه به دیدگاه هرمنوتیکی گادامر،میتوان این گونه نتیجه گرفت که هدف نهایی تعلیم وتربیت پرورش اشخاصی است که برای فهم آمادگی داشته باشند.
اما در عین حال به دلیل ضروریات این مطالعه سعیشده است که از میان دیدگاههای مختلف هرمنوتیکی،دیدگاه هرمنوتیک فلسفی(با تاکید بردیدگاههای هایدگر و گادامر)انتخاب شده و شرایط برنامهریزی درسی در آن بررسی گردد.
7. تأکید برتوجه به عنصر«غیریت»یا«دیگری39»در جریان تجربه،تأکید بربررسی آگاهانهو انتقادی ادعاهایی که سنتهای مختلف نسبت به حقیقت دارند و بالاخره تاکید برتغییراتمداوم و افزایش در فهم از خویشتن تحت تأثیر خود انتقادگری و ظرفیت انتقاد را میتوان ازدیگر پیامدهای مهم دیدگاه هرمنوتیک فلسفی در حیطه برنامۀ درسی دانست(هوگان،2007)."