خلاصه ماشینی:
"جستار پیش رو بدون آن که بخواهد در برابر نهادهی زن/مرد به مطالعهی اثری زنانه بپردازد و یا با سنگ محکهای مردمحور، کاستیهای اثری را پیش بکشد از یک سو در تلاش است به تطبیق ساختارهای اندیشهگی روانشناسی پسافرویدی ژاک لاکان،(که بسیار مورد اقبال منتقدی و متفکرین فمینیست واقع شده است)با ساختار روایی نوشتار زنانه کیمیا خاتون و از سوی دیگر چهگونگی شخصیتپردازی روایتی زنانه را که نتیجه تفکر آشناییزدای یک نویسنده از روایتی تثبیت شده در تاریخ کهن ادبیات ایران است مورد بررسی قرار دهد.
اما این گفتمان حاکم که بیشک گفتمانی مردمحور است برای (به تصویر صفحه مراجعه شود) کودک مونث فراموشی گفتمان نخستین او یعنی نظام بدون جنسیت و آشناییاش با گفتمان جدید را به ارمغان میآورد.
بیشک در این مرحله است که زبان کیمیا مورد هجوم زبان اجتماعش قرار میگیرد این هجوم کیمیا را بر آن میدارد که از یک سو با زبان ادبیات مردمحور یعنی کتابهایی که پدرخواندهاش به او میدهد آشنا میشود و از سوی دیگر گفتمان حاکم بر منزل تو را بپذیرد.
روایت زنانه کیمیا خاتون از سوی دیگر در تلاش است تا نگاه شمس را به دور از قداستهای به جای مانده در گفتمان تاریخ نوشتاری مورد بررسی قرار داده و با نگاهی از منظر تاریخگرایی جدید گفتمان مسلط جامعه را بشکافد و در لابهلای اسناد کهن به جای مانده به جای آنکه خطوط از پیش نوشته شده تاریخ کتبی را بخواند خطوط جدیدی را درفضای تهی به جای مانده میان این خطوط بیافریند.
شمس که نخستین بار کیمیا را همچون فرشتهای بر بام شبستان مولانا میبیند در همان نگاه نخست دلباختهی او میشود اما این نگاه مردمحور او در همان آغاز کیمیا را به ابژهای تقلیل میدهد و از او فرشتهای در ذهن شمس میسازد،که اگر فرشته نباشد ناگزیر دیو است."