خلاصه ماشینی:
"در سرزمینی که فرمانروایش-محمد رضا پهلوی-آن را جزیره ثبات مینامید،به ناگهان توفانی سهمگین و غافلگیرکننده وزیدن گرفته بود که البته غافلگیرکننده برای همان کسانی که چنان مغرور قدرت خویش شده بود که سرزمین تحت فرمانرواییاش را جزیره ثبات مینامید و از آن بدتر،خود را مرکز ثقل زندگی یک ملت (به تصویر صفحه مراجعه شود) میدانست و مغرورانه میگفت اگر من نباشم ایران،ایرانستان میشود و نیز غافلگیرکننده بود برای کسانی که کمر به خدمت این فرمانروا بسته بودند و قدرت و شوکت خویش و فرمانروا را نامیرا میدانستند.
آن روز پس از امام خمینی(ره) محبوبترین چهره برای ایرانیان،مهندس بازرگان بود و اگر به کسی میگفتتی همین مرد، چند سال بعد در مجلس از دست یک انقلابی دیگر کتک خواهد خورد،بعد منزوی میشود و سپس حتی به او القابی چون لیبرال خواهند داد،بیتردید به ریشت میخندید.
علاوه بر این،گروههایی در مناطق مختلف تشکیل شد که حد اقل خواستههای آنها خودمختاری بود(مثل خلق عرب به رهبری آیت الله شیخ محمد ظاهر آل شبیرخاقانی) در همین روزهای نخستین انقلاب،حتی نیروهای درونگروههای اسلامی نیز با اختلاف سلیقه عمل میکردند،به نحوی که روز 24 اسفند(32 روز پس از انقلاب)مهندس بازرگان در یک سخنرانی تلویزیونی لب به شکوه گشود و گفت:"از دولت میروند و به امام بدگویی میکنند...
وی آیت الله خلخالی بود که شنیدن نامش مو بر اندام مخالفان جمهوری اسلامی و یا کسانی که در مظان این اتهام بودند،راست میکرد(آیت الله خلخالی نیز اکنون حاشیهنشین است) در چنین شرایطی،دولت موقت میباید مقدمات برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری و سپس مجلس شورای ملی را(که بعدا به شورای اسلامی تغییر نام داد)،فراهم کند."