چکیده:
برهان مشهور انسان معلق ابنسینا همواره مورد توجه متفکران مغرب زمین¬ ـ از قرون وسطی تاکنون ـ بوده است و بسیاری از فلاسفة غربی با بهرهگیری از این استدلال به طرح ایدههای خویش پرداختهاند. یکی از نمونههای برجستة مشابه استدلال ابنسینا را میتوان در فیلسوف معروف قرن هفده اروپا و بنیانگذار فلسفه جدید ـ رنه دکارت ـ یافت. همین شباهت میان دو اصل کوجیتوی دکارت و انسان معلق ابن سینا دست¬مایة آثار و بررسیهای تطبیقی فراوانی در میان اندیشمندان غربی و اسلامی شده است. بسیاری از آنها میزان شباهت میان این دو موضوع را به حدی رساندهاند که بر تأثیرپذیری و اقتباس دکارت از ابن سینا نیز تأکید کردهاند. نگارندة مقالة حاضر بر آن است تا با بررسی اجمالی جایگاه این دو نظریه در نظام فلسفی دو فیلسوف مورد نظر و با وارسی مبانی و اهداف آنها به طرح و پاسخ¬گویی این پرسش بپردازد که تا چه میزان میتوان این دو نظریة مشابه را نزدیک و در راستای یکدیگر دانست.
خلاصه ماشینی:
"او در بخش پنجم این رساله به صراحت اصل کوجیتوی خود را به عنوان اولین سنگ بنای نظام دانش حقیقی خویش بیان میکند:بنا را براین گذاشتم که هرچه هر وقت به ذهن من آمده مانند توهماتی که در خواب برای مردم دست میدهد،بیحقیقت است و لیکن هماندم برخوردم به اینکه در همین هنگام که من بنا را بر موهوم بودن همهچیز گذاشتهام شخص خودم که این فکر را میکنم ناچار باید چیزی باشم و توجه کردم که این قضیهء"میاندیشم پس هستم"حقیقی است چنان استوار و پا برجا که جمیع فرضهای غریب و عجیب شکاکان هم نمیتواند آن را متزلزل کند پس معتقد شدم که بیتأمل میتوانم آن را در فلسفهای که درپی آن هستم اصل نخستین قرار دهم(نکـ:گفتار در روش،244).
در اینجا جهت روشن شدن بیشتر موضوع به پارهای از این دیدگاهها به اجمال اشاره میکنیم:مجتهدی پس از بیان کوجیتوی دکارت و ابعاد مختلف آن بیان میدارد که"فکر میکنم"دکارت گویی به معنایی همان انسان معلق ابن سینا است که با قطع نظر کامل از جهان خارجی،نه فقط عملا با جوهر نفس و استقلال کامل آن آشنا میشود،بلکه درعینحال به مرور،وسایل لازم را برای تجهیز خود به شناخت معقول همان جهان به دست میآورد(نکـ:90).
موسی عمید نیز در مقدمهء رسالهء نفس ابن سینا پس از توضیح نظریهء انسان معلق وی و بیان دیدگاه پارهای از متفکران غربی از جمله اتین ژیلسون مبنیبر احتمال تأثیرپذیری او از اگوستین در این موضوع تأکید میکند که این نظریه ابداع خود ابن سینا است و هیچ مدرکی دال بر تأثیرپذیری ابن سینا از فیلسوفی چون اگوستین وجود ندارد و تصریح میکند که برعکس،این اندیشمندان غربی و بهویژه دکارت واضع اصل کوجیتو هستند که از ابن سینا تأثیر پذیرفتهاند(نکـ:15-18).
C. W,Routledgo History of philosophy,London and New York, 1999,Vol IV."