خلاصه ماشینی:
"اما چون این یونانی نمائی خواست آگاهانهی خود فارابی بوده است،من بیآنکه ایرادی بر لائوست داشته باشم میخواهم در حد توانائی نخست سیاست،از دیدگاه حکومت و مذهب رسمی سنی خلفای عرب،سپس سیاست،از دیدگاه فلسفی فارابی،و در پایان سیاست،از دیدگاه غزالی را روشن سازم، تا اندازهی یونانی و ایرانی و عربی بودن هریک آشکار گردد: الف:فلسفهی سیاسی مذهب سنی عربها در سه قرن آغاز کارشان بر این زمینه استوار است که:خدای فعال ما پرید، در هرچندگاه،تنها به میل خودش یک آدمی معمولی را به پیغمبری بسوی مردم میفرستد.
این کتاب بنام"الجمع بین رایی الحکیمین"چند بار چاپ شده است(ذریعه 5:135 و 6:12) اینک ببینیم چه انگیزهای فلاسفهی ترکیبی ما(فارابی،ابن سینا)را وامیداشته که مسائلی از گنوسیزم هند و ایرانی یا نئو افلاطونی اسکندریه را به یونان قدیم نسبت دهند؟چرا فارابی اتحاد مذهب و سیاست را که در ساسانی بودنش شکی نمانده و مسألهی"امام خانهنشین شده"را که از ویژگیهای شیعه در اسلام است،به یونانیان بچسباند و مورد اتفاق نظر افلاطون و ارسطو بشمرد؟که آدمی را به یاد متلک"قرآن بخط حضرت یوسف"میاندازد؟ آیا برای این نسبت دادن برخی مسائل فلسفی از بیخ و بن ایرانی،به مشائیان یونان،با بدبینی همیشگی گنوسیستهای ایران نسبت به فلسفهی مشائی یونان،رابطهای میتوان یافت؟ آیا میان این دو پدیدهی بظاهر متضاد که هر دو در میان گنوسیستهای ایران دیده میشود ارتباطی وجود داشته است؟ شاید چگونگی ترجمه فلسفهی یونانی مشاء در زمان مامون عباسی که در بند 7 بدان اشارت رفت بتواند پاسخی بدین پرسش دهد!"