چکیده:
اخیرا توفیقی دست داد تا فرهنگی فارسی به انگلیسی را ویرایش کنم. در خلال ویرایش دریافتم که داشتن تعریفی جامع از فعل مرکب نه فقط دل مشغولی زبان شناسان و دستورنویسان بلکه ضرورتی برای فرهنگ نویسان نیز هست. فرهنگ نویس به معیاری نیاز دارد تا بر اساس آن بتواند مثلا فعل را از غیر فعل باز شناسد و، در مقوله فعل، از ورود غیر فعل به فرهنگ جلوگیری کند. فقط در صورت داشتن معیار است که فرهنگ نویس می تواند یکدستی را که اساس کار فرهنگ نویسی است رعایت کند.
فرهنگ نویسی اساسا امری است عملی، حال آنکه زبان شناسی امری است نظری. فرهنگ نویس، در مورد برخی معضلات نظری زبان، گاه بر سر دوراهی قرار می گیرد. از یک سو، برای یافتن پاسخ این معضلات، باید سراغ زبان شناس برود و از او کمک فکری بگیرد؛ از سوی دیگر، زبان شناس ممکن است نظریه ای به دست دهد که جوابگوی مشکل او نباشد یا اصلا نظریه ای به دست ندهد. فرهنگ نویس نمی تواند منتظر شود تا زبان شناس به نظریه ای منسجم دست یابد. تا زمانی که چنین نظریه ای پیدا نشده است، فرهنگ نویس با توجه به اصول متداول در سنت فرهنگ نویسی و نیز با اتکا به عقل سلیم و رعایت احتیاط، برای مشکلاتی که با آنها رو به روست، در چارچوب هدف فرهنگ مورد نظر خود، راه حل هایی می یابد و آنها را یکدست به کار می گیرد.
فعل مرکب از جمله مسائل دستور زبان فارسی است که به سادگی تن به توصیف نمی دهد. در سال های اخیر، زبان شناسان و دستورنویسان تلاش های فکری بسیار کرده اند تا به تعریفی جامع و مانع از فعل مرکب برسند. با این حال، به نظر می رسد نه دستورنویسان سنتی و نه زبان شناسانی که از منظر نظریه های جدید زبان شناسی و مطالعات رده شناسی زبان به زبان فارسی می نگرند هیچ کدام نتوانسته اند تعریف جامع و مانعی از فعل مرکب به دست دهند. دکتر دبیر مقدم، در مقاله ارزنده خود با عنوان «فعل مرکب در زبان فارسی» (1376)، مهم ترین نظریه های مربوط به فعل مرکب را به اختصار و به شیوه ای عالمانه نقل و نقد کرده اند. از آن گذشته، خود ایشان نیز نظریه ای در باره فعل مرکب داده اند که در خور توجه است. در این مقاله، قصد بنده این نیست که نظریه جدیدی در باره فعل مرکب عرضه دارم بلکه خواندن مقاله دبیر مقدم و نیز درگیر شدن با مشکل فعل مرکب در کار عملی فرهنگ نویسی انگیزه نوشتن این مقاله شده است...
خلاصه ماشینی:
"در توضیح بیشتر فعل مرکب، خانلری این بیت از حافظ را مثال میآورد: به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد بنا بر استدلال خانلری، خراب ساختن فعل مرکب است چون دارای معنی واحدی است، یعنی از خواندن آن دو مفهوم خراب و ساختن که با یکدیگر متضادند به ذهن نمیآید بلکه خواننده یک معنی «ویران کردن» را درمییابد.
دبیرمقدم فعل سیگار کشیدن را فعل مرکب ترکیبی میداند (به تعبیر دبیرمقدم، جزء فعلی این فعل یعنی کشیدن از معنی اولیه خود خارج شده و دستخوش بسط استعاری گردیده است)، حال آنکه، با تعریفی که ایشان از انضمام به دست میهند، میتوان آن را فعل مرکب انضمامی نامید.
سؤال این است که، اگر این مجموعههای باز را فعل مرکب بدانیم، در این صورت آنها از مقوله فعل هستند و احکام فعل بر آنها مترتب است؛ پس چرا نباید آنها را مثل سایر افعال در فرهنگ وارد کرد؟ آیا همین که میگوییم این افعال مجموعهای باز تشکیل میدهند و نباید به فرهنگ وارد بشوند دلیلی بر این نیست که این افعال در واقع فعل مرکب یعنی فعل نیستند؟ نه دستورنویس فعل را چنان تعریف میکند که مجموعهای بیانتها را در بر گیرد نه فرهنگنویس میتواند با چنین تصوری از فعل فرهنگ بنویسد و نه اهل زبان مجموعهای بینهایت از فعل را به صورت مفاهیم جداگانه میآموزند.
تعریف دبیرمقدم از فعل مرکب تعریف عامی است که سه فعل ماهی گرفتن، ماهی خریدن و ماهی خوردن را در بر میگیرد و، چون این سه فعل، به تعبیر دبیرمقدم، فعل مرکباند، احکام فعل مرکب بر هر سه آنها مترتب است، از جمله هر سه را باید در فرهنگ لغت وارد کرد."