چکیده:
امکان شکل گیری دانش اقتصاد نظری در تمدن اسلامی
سیدعقیل حسینی ص 77
هدف این مقاله پاسخ به این پرسش است که؛ آیا در تمدن اصیل اسلامی، امکان شکلگیری «دانش اقتصاد نظری» که به شناخت واقعگرایانه پدیدارهای اقتصادی با هدف تبیین و وصف آنها بپردازد، وجود داشته است؟ اگر پاسخ مثبت باشد، زمینههای که وقوع این امکان (منظور بستر معرفتشناختی و ابزارهای روششناختی است که چنین دانشی از دل آنها نضج میگیرد) به واقع چه بودهاند؟ و اگر پاسخ منفی باشد، چه موانعی (اعم از معرفتی و غیر آن) در این راه وجود داشته است.
بی شک این «امکان» ربطی محکم با نحوه نگرش مسلمانان به پدیدارهای اقتصادی داشته است و فراتر از این، با نحوه نگاهشان به عالم وآدم مرتبط بوده است. تاریخ، بستر مناسبی حول بررسی «امکان» پیشگفته در اختیار مینهد.
همانگونه که از عنوان مقاله و سطور گذشته پیدا است، این مقاله صرفا معطوف به تمدن اسلامی در زمان گذشته است و نسبت به این امکان در دین اسلام و تمدن اسلامی در زمان حال و آینده ساکت است.
The aim of this article is to study about one possibility:
Had there been the possibility of formation of economic science (which had concern to recognition of economic reality)، in Islamic noble civilization.
If the answer is positive، then، which facilities (i.e. epistemology's background and methodological tools which such science is originated from their heart) have mad possible the realization of this possibility? And if the answer is negative then what were the obstacles (epistemological or non epistemological).
Undoubtedly، this possibility has had a strong relation with the kind of Moslems view to economic phenomena and above it، with the kind of their view to the world and human being. History give us a suitable background for studying the mentioned possibility.
As it is clear from the topic of the article and last sentences، the stand taken in This article is only referred to past tense and is mute about current time and future.
خلاصه ماشینی:
روش حکیمان مسلمان فیلسوفان اسلامی از چه روشی پیروی کردند؟به نظر میرسد اگر از راه اول(عقل عملی)جهت استخراج حکمت عملی مدد میجستند،روزنههایی بر امکان نضج دانش اقتصادی در تمدن اسلامی گشوده میشد؛چنانکه ارسطو،با پیروی از روش عقل عملی،به تحلیل پدیدارهای اقتصادی پرداخته است:«بحثهای تدبیر منزل ارسطو،کوششی در «تحلیل پدیدارهای اقتصادی»و تأملی در سرشت آنها بوده است»(طباطبایی،1374: ص 334)؛اما«سامانه دانایی»وحی اندیشانه اسلامی،تقدیر دیگری را برای حکمت عملی مقدر ساخته بود؛چنانکه خواجه نصیر طوسی میگوید: در تمدن اسلامی،سرچشمه فلسفه عملی«احکام قرآنی»است و تأثیر یونانیون بر مسلمین منحصر به«روش برخورد عملی»با این مقوله است(شریف،1362:ص 816).
وقتی که سعادت از حیطه صرفا دنیایی فراتر رود،عقل که محدود به همین عالم است،از صحبت در باب آن ناتوان میماند و حتی این خود عقل سلیم است که بشر را به سوی وحی رهنمون میسازد؛بنابراین، مهمترین حطیهای که دانشمندان مسلمان در آن سخن از مباحث اقتصادی راندهاند،در تدبیر منزل،به جای«تحلیل پدیدارهای اقتصادی»منحصر شد و به دستور العملهای اخلاقی محدود ماند و«امکان»شکلگیری اقتصاد نظری اینجا نیز مسدود ماند؛چراکه عقل عملی بایدها و نبایدهای خود را بنا به ضرورت نگرش اسلامی(نگرشی که دنیا را در جهت آخرت سامان میدهد)برمبنای وحی بنا کرد و از ابتنا بر اقتصاد نظری که حد اکثر میتوانست امور مربوط به دنیا را(با غایتی دنیایی)سامان دهد،سر باز زد.