چکیده:
ادبیات جامعهشناسی و جغرافیای شهری معاصر،یکی از ویژگیهای عمده کلانشهرهای کنونی را کاهش نگرانکننده پیوندهای اجتماعی و اخلاقی شهروندان میداند.در واقع در کنار معیارهای متعدد تعیینکننده جغرافیایی،اقتصادی،اداری،فنی و شبکهای،کلانشهر کانون اجتماعی-فضایی است که به تناسب افزایش جمعیت،توسعه نظام کار فنی و نیز بالا رفتن حجم انتظارات ساکنین آن،پیوسته در معرض اشکال مختلف از کاهش و با گسست در پیوندهای اجتماعی و اخلاق قرار دارد.گسترش کاهش همبستگیهای شهری و شهروندی ممکن است در نهایت به ظهور اشکال گوناگون از ناهنجاریها و بیماریهای رفتاری و حتی در سطحی بالاتر،شکلگیری جرائم شهری و اختلال در نظام روابط جمعی و کارکردهای آن کمک کند.افزایش آمار جرائم شهری،فزونی میزان ناهنجاریهای رفتاری و روانی،تشدید خرده فرهنگهای گروههای اجتماعی ناهمگن،تغییر کارکرد روابط خانوادگی،کاهش احساس مسئولیت مشترک اجتماعی،رواج فرهنگ فردگرایانه منفی و موارد متعدد مشابه دیگر، موضوع خطر کاهش همبستگیهای اجتماعی و اخلاقی را به یک نقطه تهدیدکننده برای سلامت و توسعه پایدار در کلانشهرها تبدیل نموده است.اگر بازسازی اجتماعی شهری با ارکان فرهنگی،اخلاقی و جهتدار،هدف توسعه پایدار کلانشهرهای کشور ما میباشد،لازم است بررسی گردد که را و چگونه و تحت نفوذ چه عواملی همبستگیهای اجتماعی در این دسته از شهرها در معرض کاهش قرار دارد.به علاوه بهتر است تبیین گردد علائم و نشانههای کاهش همبستگیهای اخلاقی و اجتماعی را به کمک کدام دسته از رویکردهای علمی میتوان مطالعه نمود.مطالعه مسأله کاهش همبتسگیهای اجتماعی در شهر این موضوع را آشکار میکند که ماهیت توسعه شهری در دوران اخیر با انواعی از گسست در روابط اجتماعی همراه میباشد.به دلیل تراکم جمعیت و انباشت انتظارات جدید در محیطهای شهری و فقدان روشهای جایگزین اجتماعی و فرهنگی و نیز راهکارهای فضایی مناسب، کلانشهرها از آغاز شکلگیری در دوران اخیر نتوانستهاند در کنار ارائه خدمات عمومی فیزیکی و اقتصادی،موجبات افزایش پیوندهای اخلاقی و معنوی ساکنین شهری را فراهم کنند.بررسیها نشان میدهند تأخر فرهنگی در بعد روابط اجتماعی از منظرهای مختلف شهری تبعات و نتایج تخریبی فراوانی را تاکنون برای مجموعههای انسانی به همراه داشته است.گذشته از عواملی که ممکن است موجبات تولید جرم شهری در کلانشهرها را باعث گردند،مطالعات نشان میدهند که کاهش همبستگیهای اجتماعی،فقدان انسجام و نظم پایدار در تعاملات انسانی،متغیرهای عمده در وقوع انحرافات و بزههای کوچک و بزرگ شهری میباشند.به نظر میرسد بازسازی تعاملات انسانی،توجه به ابعاد جمعیت،سرمایهگذاری در بعد فرهنگی و سرانجام تغییر جهت برنامهریزیها به سود حل فضاهای اجتماعی میتواند تغییر ساختار فوق را موجب گردند.مقاله حاضر به کمک بررسی جامعهشناختی و جغرافیای شهری و با ساتفاده از تجارب تحقیق شهری به مطالعه موضوع فوق پرداخته،تلاش دارد تا زمینههای علمی آن را مورد نقد و ارزیابی قرار دهد.بعلاوه این نوشته در نظر دارد با استفاده از رویکردهای علمی کنونی،شرایط پیچیده روابط انسانی در کلانشهرها را مطالعه کند و راه را برای انجام بررسیهای بیشتر پیرامون عواقب منفی فرایند فوق تسهیل گرداند.
خلاصه ماشینی:
"گرانیگاه این دسته از نویسندگان،توجه به جنبههای آسیبپذیری روابط اجتماعی و سر برآوردن عواملی بوده است که در نهایت به سست شدن بنیاد نظام روابط عاطفی،رواین و اجتماعی اعضای جامعه در شهر منجر چیزوارگی1از یک سو انتقال از سپهر طبیعی و سنتی گذشته به فرجام پراضطراب و نومیدکننده کنوین از سوی دیگر و نیز بررسی تونیس و ماکس وبر و حتی آن دسته از مارکسیستهای اولیه از تحول در اشکال مناسبات اجتماعی موجب گردید که مسأله خطر کاهش همبستگیهای اجتماعی و اخلاقی شهرهای معاصر در کانون مطالعات شهری قرار گیرد.
تمایل به گسست از نظام نامطلوب زندگی اجتماعی گذشته و انگیزه برای تعقیب ارزشها و آرمانهای جدید،خود به عامل عمدهای در بروز انواع مختلف حرکتهای اجتماعی درونشهری تبدیل گردیده است،اما وجه مهم دیگر شکلگیری جنبشهای اجتماعی شهری،همانا تراکم عدم رضایت از کارکرد روابط و مناسبات اجتماعی است که در آن همخوانی در ارزشهای مشترک و همپیمانی در انجام تعهدات مشترک جای خود را به رقابتهای نادرست اجتماعی و سرانجام امکان سلطه گروههای منفعتخواه در درون شبکه شهری بویژه در کلانشهرها داده است.
زیمل و ورث و بهویژه ماکس و بر تفسیرهای جامعهشناخی منتج از دستاوردهای زندگی شهری را مورد بررسی عمیق قرار داده و به این نتیجه رسیدهاند که مردم در شهر بیشتر متفاوت از یکدیگر و از خود بیگانهاند و روابط اجتماعی میان آنها به شکل مصنوعی و به تعبیر دیگر از نوع ثانوی تحول پیدا میکند."