خلاصه ماشینی:
"این تئوریها از نظر ماهیتمانند«اصول موضوعه»در علوم ریاضی است بطوریکهدر فلسفه علمی بحث میشود یکی اصل موضوع( talutsoP )قابل اثبات نیست و میتوان آن راانکار کرد زیرا بهیچوجه ضرورت منطقه نداشته ویقین دربارۀ آن از طریق تجربه حاصل شده است1و به همین دلیل یک پدیدۀ ژئومورفولوژیکی رامیتوان بدون گرفتار شدن به تناقضگوئی به دو شکلکاملا متفاوت تبیین کرده در حال حاضر چند مکتبفکری در ژئومورفولوژی وجود دارد که در نتیجهتأکید بیشتر به یک نظریه در مقابل نظریههای دیگربوجود آمده است طرفداران هر مکتب سعی دارندپدیدهها را از دیدگاه نظریه مورد تأکید خودشانتفسیر و تبیین نمایند.
W تئوری جدائی عصر کوهزائی را از دورههای آرامو پایدار که تشریح تغییر شکل زمین را سهل و آسان میسازد قبولداشت و نظریه سیکل ژئومورفولوژی تا اندازه زیادی روی این عقیدهمتکی بوده است زمانیکه پوسته زمین نسبتا پدیدار است طیدورههای طولانی از آرامش بیشتری برخوردار است نظریههای ارائهشده بیشتر بر این اصل متکی است که حرکات کوهزائی در سواحلشدیدتر است.
با توجه به مطالب بالا ظاهرا مطالعات جغرافیائی و روابط ومناسبات مشترک آنها بین اشکال جدید و فرآیندهای فرسایشی(حملونقل مواد،رسوبگذاری)درباره هرکدام از مکانیسمهائیکه در گذشته هم فعالیت داشتند نظر خوب و مناسبی است،ولیتجسم گذشته برای تصور آسان نیست،بهطور مثال در محلی کههماکنون جای ریزش وجود ارد و علائم بیقاعدگی از مواد لغزندهدر دامنههای آن مشاهده میشود و به دامنه شکل همواری داده استدر اثر بارش میباشد تصور این مطلب مشکل است."