خلاصه ماشینی:
"در حقیقت فروپاشی اتحاد شوروی منطقه حائل عظیمی را در آسیای مرکزی وماورای قفقاز بین فدراسیون روسیه از یکطرف و ترکیه و ایران از طرف دیگر ایجاد نمود و بلافاصله این منطقه حائل را به منطقه رقابت بین کشورهای منطقه و سایر کشورهای دارای منافع تبدیل کرد.
این امر شاید ناشی از آن باشد که آمریکا از یکطرف تمایل دارد نفوذ ترکیه بیش از سایر کشورهای همسایهء آسیای مرکزی ازجمله ایران در منطقه افزایش یابد و از طرف دیگر آمریکا خواهان آن نیست که ترکیه سیاست ایالات متحده را در آسیای مرکزی هدایت کند.
وی نیز مانند موارد مشابه ابتدا به یک بحث تاریخی پرداخته و سپس سؤال«بودند یا نبودن؟»را برای تاجیکستان مطرح و میگوید نخبگان سیاسی آسیای مرکزی دریافتند که بدون حمایت نظامی،و حتی اقتصادی،رژیمهای آنها نمیتوانند دوام بیاورند و به همین دلیل به مجموعهء کشورهای CIS و بخصوص به سازمان نظامی آن پیوستند و پیمانی نیز بین وزاری کشور آنان امضا شد که مجرمان را مبادله و با همکاری کمیتههای وزارت کشور(کا.
وی پس از تشریح روابط کشورهای آسیای مرکزی و روسیه و تشریح این نظریه که دیگر تئوری هارتلند که در آغاز قرن بیستم مطرح بود و بر اساس آن کنترل بر آسیای مرکزی،کلید سلطه بر اوراسیا تلقی میشد،اکنون فاقد اعتبار است؛نقش بازیگران گوناگون منطقهای را مانند ایران پاکستان و ترکیه در کنار روسیه مورد بررسی قرار داده و حائز اهمیت میداند.
تحولات اخیر باید به ترکیه،ایران و همچنین ایالات متحده نشان داده باشد که کوشش کنند دستاوردهای ژئواستراتژیک و سیاسی دوران پس از شوروی حفظ شود و بخصوص برای ایران و ترکیه این دستاوردها متضمن نفوذ بالقوه در آسیای مرکزی است."