چکیده:
اندیشه ارجاءدر نیمه دوم سده نخست هجری از سوی برخی تابعان آشکار
شد. این اندیشه که واکنشی در برابر تکفیر خوارج و دیگر جریا نهای فکری و سیاسی
جامعه مسلمانان بود، به تدریج تطور یافت و از مرجئه نخستین به ارجاء فقها و سپس
مرجئه خالص و در نتیجه تضعیف شریعت و ترویج اباحی گری رسید. در حالی که سخن
مرجیان نخستین، ترک قضاوت در باره صحابه و واگذاری آن به قیامت بود، به تدریج این
اندیشه تطور یافته و به جدایی ایمان از عمل و در اصطلاح به ارجاء فقها منتهی گردید. پس
از آن برخی مرجیان راه افراط پیموده و ارجاء غالیانه را طرح کردند؛ که پیامد آن تضعیف
شریعت بود.این جریان فکری به دلیل نداشتن مرامنامه منسجم به عنوان یک تشکل مستقل
از میان رفت و در میان فرق اسلامی هضم گردید. بررسی مراحل و چرائی تطور این جریان
فکری و هضم آن در میان اکثریت جامعه، با رویکرد تحلیلی و جامعه شناسی تاریخی،
مساله این پژوهش است.
خلاصه ماشینی:
"{o2o}این نوع ارجاء به مرورزمان منقرض شد؛چون همعقیده اصلی نخستین آنها درباره چهار خلیفه نخست اندکاندک جاذبه خود را از دست داد(مادلونگ،1377،38)و هم اینکه رأی علمای اهلسنت نیز بر این قرار گرفت که حق با علی(ع)بوده است.
ردیههایی هم بر اندیشه حسنبن محمد حنفیه نوشته شدو )361-951,1891,kooC( اما ارجاء کلامی-فلسفی بدینمعنی که ایمان امری بسیط و اعتقادی قلبی است و به عمل فرد ارتباطی ندارد،در سدهدوم و بیشتر در عصر عباسیان که اینگونه مباحث رونق گرفته بود،پدید آمد.
ارجاء فقها با اینکه مرحله نخست ارجاء فقط پرهیز از داوری در مورد برخی صحابه درگیرمنازعات سیاسی به عنوان واکنشی در برابر خوارج بود،اما معتقدان به ارجاء به سرعتمسأله تعریف ایمان و کفر را مطرح کردند؛زیرا میدیدند که خوارج عمل را جزء{o(1)نگارنده در نوشتاری با عنوان«حسن بن محمد حنفیه نخستین نظریهپرداز ارجاء»به تفصیل به این مسئله پرداختهاست.
گستره بحث جدائی عمل از ایمان و پیامدهای آن بسیار وسیعتر از ارجاء نخستین بود؛زیرا توجیه کلامی که برای این باور بکار برده میشد شامل رفتار دینی همه مسلمانانبود و بسیار فراتر از بحث رهایی از منازعات سیاسی صحابه و تابعان و شخصیتهایصدر اسلام بود.
گفته شد که از طلق بن عبد الله عنزی با وجود اعتقاد به اندیشه ارجاء،بهعنوان عابدترین فرد زمان خویش یاد شده و مورد ستایش بسیاری از بزرگان آنروز قرارگرفته است؛که در سخنان خود مردم را به رعایت تقوی و عمل به طاعت الهی و ترکمعصیت دعوت میکرد.
(ابن ابی الحدید،[بیتا]،6،335)بنابراین افرادیهمچون معاویه و جهم بن صفوان هردو معتقد به جدائی عمل از ایمان بودند،ولی جهمآن را از این موضع مینگریست که مستضعفان از ستم حکام در پناه باشند اما دیدگاهمعاویه برای تجویز سلطه ستم بود."