چکیده:
«سنگردی»ها گونهای از شعر فارسی است که قرنهای متوالی،زمزمهی مردمان کوهپایههای پنجشیر،در دامنههای کوههای سر به فلک کشیدهی هندوکش بوده که بیشتر در قالب دو بیتی و رباعی بر زبان مردم جاری میشده و ناشی از عشق و علاقه و سوز درونی هر پنجشیری است که به زیان و شعر فارسی(دری)دارد.
سنگردیها غالبا در کوهپایهها و کوه و کمر و در کنار رودخانهها خوانده میشده و مفاهیم کوه و کتل،چشمه و دریا،نشیب و فراز،برف و باران،آسمان و زمین،راز و نیاز،وصل
و هجران،فقر و غنا و...نهفته،و درد و رنج درونی مردم را میتوان از لابلای واژههای آن اشعار حس کرد.
ترانههای روستایی(دو بیتیها و رباعیها)نیز از روزگاران گذشته در فرهنگ و ادبیات ایرانی،از خراسان تا فارس،از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب،برجا مانده که همراه با طروات و شکوفایی و شادابی و سرسبزی زمین،بر زبان مردمان جاری میشده و آنان نیز سوز درون خود را با این ترانهها و دو بیتیها بیان میکردهاند.آنچه که در دو بیتیها نیز همچون سنگردیها،نمود بیشتری دارد،راز و نیاز عاشقانه است و غم فراق و سوز دل و فغان از هجرت و جدایی و غربت و بیوفایی معشوق و عهد شکنی و غم از دست دادن جوانی و....بیشتر خوانندگان آن نیز عاشقانی بودهاند که شاید تنها محل دیدار آنان در همان دامنهی کوهستان و در حاشیهی چراگاهها و در کنار چشمهسارها بوده است.
در این مقاله،ضمن بررسی اشعار سنگردی در سرزمین پنجشیر،و ترانههای روستایی ایران، ویژگیها و تفاوتهای این دو گونه شعر محلی و روستایی نموده خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"،از عناصر آشکار و وجوه مشترک اینگونه اشعار است،و شاید بتوان گفت:«مضامین عمدهی رباعیها بیشتر جنبهی احساسی و عاطفی دارد که بر محور غم و درد و رنج استوار است:م از غم ته سوختهیم میدونی م پیرن غم دوختهیم میدونی او پیرن شاد که م د بر دشتم اور به دگر فرختهیم میدونی» (ناصح،1379:35)اگر صد تیر ناز از دلبر آید مکن باور که آه از دل برآید پس از صد سال بعد از فوت فایز هنوز آواز دلبر دلبر آید (گورگین،1363:167)دلم از گردش دوران شده سیر فراق یار جانی کردهام پیر با یاد صبا برگو به فایز که زلفش دیگران را کرده زنجیر (همان:168) در عهدشکنی و بیوفایی معشوق،فایز چنین میگوید:دلا دیدی که دلبر عهد بشکست ز ما ببرید و با اغیار پیوست که فایز از جفای بیوفایان باید تا قیامت،دست بر دست (همان:190)وفای بیوفایان کرده پیرم برم یار وفاداری بگیرم اگر یار وفاداری نجویم سر قبر وفاداران بمیرم (همان:260) گاه شاعر آرزوی بازگشت به سرزمین خود دارد و گاه از غربت و دربدری و درویشی مینالد:فلک دورم ز ملک خویش کردی توانگر بودم و درویش کردی سزاوار چنین یاری نبودم تو بار از قوهی من بیش کردی (همان:244)«الا ای پادشاه با عدالت روونم ک روم سوی ولایت روونم ک برم قومسار ببینم دعاگوی تو باشم تا قیومت» (ناصح،1373:68)«از غرت اگر مرگ رسد در بدنم آیا که کند گور که دوزد کفنم تابوت مرا جای بلندی ببرید شاید که رسد بوی وطن در بدنم» (مجموعهای از زبان دری،بیتا:72) روزگار بیوفا و چرخ ستمگر،رسوم آشنایی را برهم میزند و درد و فراق برجا میگذارد: نه بلبل خواهد از بستان جدایی نه گل دارد خیال بیوفایی و لیکن گردش چرخ ستمگر زند برهم رسوم آشنایی (گورگین،1363:261) شباهتها و همسانیهایی دیگر نیز در ترانههای محلی افغانستان و ترانههای روستایی ایران میتوان دید که غالبا در وزن و مضمون و محتوا و قافیه و ردیف مانند هم هستند،و گاهی، مصرع یا بخشی از آن باهم تفاوت دارد،گاهی حتی رعایت حرف روی هم نمیشود."