چکیده:
ورود ایران به عصر جدید و ایجاد شکاف و انقطاع در سیر طبیعی تاریخ و سنت-که با خشونتی همراه با شکست های خارجی و استعمار همراه بود-ایران را وارد دورانی کرد که به رویارویی بزرگ میان سنت و مدرنیته انجامید. در حالی که سنت و مدرنیته از نظر بنیادهای فلسفی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با یکدیگر دارای تعارض ماهوی است، چنین تعارضی همه جامعه را در اشکال مختلف ذهنی و عینی در بر گرفت؛ از جمله یکی از عمده ترین نهادهایی که در نقطه آغازین و اصلی این تعارض واقع شد، دین و روحانیت بوده است. روحانیت که تا قبل از تجدد تنها از منظر دینی و تفاسیر مذهبی قابل دسته بندی بود، پس از آن با مسایل جدیدی مواجه گردید که نه درون دینی بلکه برون دینی بوده اند و اصل دین و اعتقادات سنتی را مورد هدف قرار داده بودند. چنین تعارضی زمانی جدی تر شده است که ورود مدرنیته به ایران با غلبه غرب و عقب ماندگی ایرانیان و ناتوانی آن ها در پاسخ گویی به بحران های جدید و حل مشکلات توام بوده است. انقلاب مشروطه که نقطه آغازین ورود ایران به عصر جدید و تعارض جدی و رسمی میان سنت و مدرنیته محسوب می گردد، سبب شد که میان نیروهای سیاسی و از جمله روحانیت شکاف بزرگی در رابطه با سنت و تجدد و انقلاب شکل گیرد. در این باره، میان روحانیت تقسیم بندی های عمده ای به وجود آمد که می توان آن ها را در سه گروه شریعت مداران، عدالت محوران و نوگرایان دینی تفکیک پذیر دانست. آنچه این مقاله در پی بررسی آن خواهد بود، دیدگاه ها و مواضع هر سه جریان مذهبی در چالش میان سنت و تجدد پس از انقلاب مشروطه است که برای نخستین بار در ایران ظهور یافت.
خلاصه ماشینی:
"بنیاد تعارض: مبنای مخالفت شریعتمدارانی چون شیخ فضل الله با مشروطه، برآمده از تضاد طبیعی میان سنت و مدرنیته بوده که هردو دارای بنیادهای متفاوتی است؛درحالیکه مدرنیته با هدف سعادت دنیوی بر خردباوری بشری و محاسبهگری، تجربهگرایی،سکولاریزم و انسانگرایی(همهچیز برای انسان و توسط انسان)تکیه دارد، سنت و شریعت بر امور ثابت و قوانین بدون تغییری تکیه میزند که در راستای سعادت اخروی بشر طرحریزی شده است و همهچیز سیر تکاملی به سوی خالق و آخرت دارد و اوست که بهروزی بشر را بهتر از وی تشخیص میدهد.
درهرصورت،درحالیکه شریعتمداران با فتح تهران توسط مشروطهطلبان شهرستانی همراه با محافظهکاران درباری سرکوب شدند،عدالتمداران مشروطهخواه نیز پس از افتتاح مجلس دوم،عملکرد سوسیال-دموکراتها در وضع و تصویب قوانین عرفی و سکولار،درج مقالات شدید اللحن علیه سنت و سنتگراها،در روزنامهها و شبنامهها،اعدام شیخ فضل الله که به هیچوجه مورد پذیرش علماء نبود، اقدام انجمنها،احزاب و گروههای مسلح در تهران در جنگ با یکدیگر،اختلاف میان مشروطهطلبان که نمونۀ آن ترور آیت الله بهبهانی بود،و بهویژه برآوردهنشدن انتظارات جامعه درخصوص برقراری نظم و امنیت،رفاه،برابری و عدالت و دفع بیگانگان8بعد از انقلاب مشروطه و...
درحالیکه«شریعتمدران»تنها راهحل جبران عقبماندگی را در شریعت جستجو نموده و مدرنیته را سلطۀ خارجی و در ضدیت با دین میخواندند و «عدالتمداران»نیز با رجوع به شریعت،چهرگان تجدد را نه بر پایۀ بنیادهای مدرنیته بلکه بنیادهای دینی قابل قبول میدانستند و از همینرو بود که برخلاف شریعتمداران،آنها با مشروطهطلبان نوگرا همراه شده و تنها درپی غفلت بعدی از آرمانهای انقلاب،تندروی برخی از اعضای جبهه نوگرا که جایی برای روحانیت در سیاست قائل نبودند9و اختلافات و جنگهای داخلی،از آنها دوری جستند،جریان نوگرایی دینی بهمنظور رهایی از بنبست تضاد میان سنت و تجدد،و در نزدیکی بیشتر با عدالتمداران،اما برخلاف آنها،نهتنها به دنبال پالایش تجدد و بومیساختن آن برآمدند بلکه حتی درصدد پالایش اعتقادات مذهبی جامعه نیز بودهاند."