چکیده:
در یک نگاه ، دلایل وجوب امامت به نقلی و عقلی تقسیم می شود و در میان دلایل عقلی نیز برخی اهمیت بیشتری دارد. حکم عقل به لـزوم هـدایت مـردم ، تبیـین و حفظ دین ، و دوام لطف الاهی از آن جمله اند. در تحقیق پیش رو می کوشیم ، بعد از تقریر کلامی این براهین به طور مختصر، مبانی عرفانی این براهین تبیین شود. بـر اساس نگرش عرفانی ، اصولا مسئله امامت و ضرورت وجود امام ، مسئله ای بالـذات عرفانی است و حتی تبیین فلسفی آن نیز با رهیافت عرفانی مستحکم مـی شـود. از همین رهگذر است که در سنت اسلامی ، شناخت توحیـد در گـرو شـناخت موحـد، یعنی انسان کاملی ، قرار داده شده است که بر اثر قرب نوافـل فنـای ذاتـی یافتـه و خدای تعالی چشم ، گوش و همه وجود او شده است ، و بر اثر قرب فرائض به بقـای بعد از فنا و صحو بعدالمحو رسیده و تحت ربوبیت مستقیم حق تعالی صاحب مقـام ولایت و ربوبیت مطلقه می شود و می تواند در عـوالم غیـب و شـهود تصـرف کنـد. چنین شخصی ، ضرورت دارد همواره به عنوان خلیفه خداوند متعال و واسطه فـیض او جل جلاله در قوس نزول ، امامت و رهبری کاروان انسان ها را در قوس صعود نیز عهده دار شود.
خلاصه ماشینی:
(جـامی ، ١٣٧٠، ص٩٧) حاصـل آنکـه نـه تنهـا هدایت انسـان ها، بلکـه هـدایت عـالم هسـتی ، و بقـای آفـرینش ممکنـات بـه فـیض وجـود و حضـور امـام بسـته اسـت و چنـان کـه در ادامـه خواهـد آمـد در قـوس صـعود نیـز مجموعـه هستی از طریق انسان کامل – ولی خدا – به طی طریق و سلوک خود ادامه می دهد.
درب آسمان ها به لحاظ دریافت وحی بر انسان ها بسته شد و از سـوی ، دیگـر بـا پذیرش جامعیت اسلام ، این واقعیت تاریخی که پیامبر (ص ) در طول بیسـت و سـه سـال ابـلاغ رسالت ، فرصت آن را نیافت که همه جزئیات و تفاصیلی را که برای راهنمایی و رهبری امت لازم است را تبیین کرده و شیوه های آن را در گفتار و عمل ارائه کند نیز انکارناپـذیر اسـت .
از منظر عرفانی ؛ لطف بـودن امامـت صـرفا بـه معنـای تنظـیم ارتبـاط مکلفـان بـا یکـدیگر در تمشیت امور و حتـی رابطـه انسـان بـا خـدا نیسـت ، بلکـه از ایـن جهـت اسـت کـه اصـولا کــارکرد امامــت همچــون نبــوت اولا و بالــذات ، در رابطــه خــدا بــا انســان اســت .
مبنــای قــوس صــعود نیــز همچــون قــوس نــزول حرکــت حبــی جهــان اســت ، در مقابــل حرکــت جــوهری ، کــه بــه جهــان مــاده اختصــاص نخواهــد داشــت (یثربــی ، ١٣٧٨، ص٢٤) و انسان که در واقـع تجلـی و شـأنی از شـئونات حـق اسـت و در قـوس نـزول از اصـل خـویش جدا افتاده است در مسیر صعود حامل اسـتعدادی اسـت کـه بـر اسـاس آن پلـه پلـه بـه جهـان تجرد راه یافته و با طی مدارج تجرد به مقـام اطـلاق و خـداگونی مـی رسـد.