چکیده:
مقالهء دیو در شاهنامه،برداشتی است از واژهء دیو که پیش از اسلام در فرهنگ ایرانی رایج بود و پس از ورود اسلام به ایران مانند بسیاری از پدیدههای دیگر تغییر کرد و جای خود را به«جن»داد. آنچه در این مقاله اهمیت دارد،طرح برخورد انسان با دیوان است.زیر آنها همواره عامل مخل زندگی آدمی و نافی ارزشهای بشری به شمار آمدهاند. فردوسی ضمن معرفی این موجودات و مختصات آنها مبارزهء بیامان ایرانیان را با افکار و رفتار آنها متذکر میشود و میکوشد عرصهء زندگی مردم ایران را از وجود چنین عوامل مخربی پاک گرداند.ازاینرو بحث درخور توجه است.
خلاصه ماشینی:
"داخل گله اسبان شده و کسی یارای مقابله با او را ندارد:چو از روز یک ساعت اندر گذشت بیامد به درگاه چوپان ز دشت که گوری پدید آمد اندر گله چو شیری که از بند گردد یله همان رنگ خورشید دارد درست سپهرش به زر آب گویی بشست یکی بر کشیده خط از یال اوی ز مشک سیه تا به دنبال اوی سمندی بزرگ است گویی به جای ورا چار گرز است آن دستوپای یکی نره شیرست گویی دژم همی بفکند یال اسبان زهم بدانست خسرو که آن نیست گور که برنگذرد گور ز اسپی به زور به رستم چنین گفت کاین رنج نیز به بیگار بر خویشتن سنج نیز برو خویشتن را نگهدار از وی مگر باشد آهرمن کینه جوی1 رستم درپی گورهخر روانه میشود و بعد از چهار روز او را مییابد و میخواهد زنده به کمندش اندازد و نزد پادشاه ببرد که گوره خر فورا ناپدید میشود،رستم وقتی این ماجرا را میبیند،میفهمد که:جز اکوان دیو این نشاید بدن ببایستش از باد،تیغی زدن به شمشیر باید کنون چاره کرد دوانیدن خون برای چرم زرد ز دانا شنیدم که اینجای اوست که گفتند بستاند از گور پوست2 بار دیگر هم که رستم قصد گرفت اکوان را میکند،او ناپدید میشود تا اینکه رستم از شدت خستگی به خواب میرود و اکوان او را بلند میکند و به او میگوید تو را در آب بیندازم یا در کوه؟رستم که میداند آن دیو،برعکس گفته او عمل میکند از او میخواهد به کوه بیاندازدش."