خلاصه ماشینی:
"آن خدایی که فرستاد انبیا نه به حاجت بل به فضل و کبریا آن سنا برقی که بر ارواح تافت تا که آدم معرفت زان نور یافت نوح از آن گوهر چو برخوردار بود در هوای بحر جان دربار بود پس از آن به ترتیب اسامی مبارک پیامبران را برمیشمرد تا به رسول اکرم(ص)میرسد: چون محمد یافت آن ملک و نعیم قرص مه را کرد او در دم دو نیم چون ابو بکر آیت توفیق شد با چنان شه صاحب و صدیق شد چون عمر شیدای آن معشوق شد حق و باطل را چو دل فاروق شد چون که عثمان آن عیان را عین گشت نور فایض بود و ذی النورین گشت چون ز رویش مرتضی شد درفشان گشت او شیر خدا در مرج جان پس از یادکرد صفات و معجزات پیامبران و کرامات خلفای چهارگانه،از اولیا و میراثداران پیامبران یاد میکند: چون جنید از جند او دید آن مدد خود مقاماتش فزون شد از عدد با یزید اندر مزیدش راه دید نام قطب العارفین از حق شنید چون که کرخی کرخ او را شد حرس شد خلیفه عشق و ربانی نفس صد هزاران پادشاهان نهان سرفرازاناند آن سوی جهان حق آن نور و حق نورانیان کاندر آن بحرند همچون ماهیان (دفتر دوم.
ص 99) چکیدهی پندار مولانا در باب ولایت را میتوان چنین نمود: چون شوی دور از حضور اولیا در حقیقت گشتهیی دور از خدا و آنجا که شیخ به بایزید میگوید: چون مرا دیدی خدا را دیدهی گرد کعبهی صدق برگردیدهیی خدمت من طاعت و حمد خداست تا نینداری که حق از من جداست چشم نیکو باز کن در من نگر تا ببینی نور حق اندر بشر من چو خورشیدم درون نور غرق میندانم کرد خویش از نور فرق (دفتر دوم."