چکیده:
در مقالهء حاضر به بررسی و تحلیل نظری و مفهومی دو جریان پارادایمی عمده در فلسفه و نظریهء اجتماعی خواهیم پرداخت؛ شالودهشکنی و زیباییشناسی.هر دو جریان به لحاظ تکوینی و تأسیسی و نیز از نظر خاستگاه به فلسفه باز میگردند و به لحاظ و بهویژه بسترهای کارکردی و ساختاری به حوزهء نظریهء اجتماعی،نقد اجتماعی و بهویژه در عرصهء هنر(به لحاظ کاربردی)به تحلیل و بررسی کاربستهای هنر و زیباشناسی معطوف میشوند.
ابتدا بهطور مستقل به بحث و بررسی مقدماتی برای معرفی،شرح و تبیین این دو جریان میپردازیم و پس از آن به بررسی کاربستهای نقد شالودهشکنانه(واسازانه،چنانکه در پارهای منابع و محافل متداول است) در عرصهء فراخ دامن زیباییشناسی و فلسفهء هنر خواهیم پرداخت.در معرفی این دو مفهوم یا جریان پارادایمی ابتدا از منظر ریشهشناسی و معناشناسی و سپس از بعد مفهومی و معرفتشناسی آنها را تحلیل و تبیین میکنیم.
خلاصه ماشینی:
"تبیین این دو جریان میپردازیم و پس از آن به بررسی کاربستهای نقد
زیبایی سروکار دارد و این واژه را میتوان دربارهء آن به
نکته تأکید دارد که زیباییشناسی عبارت است از:مطالعه
است که از این منظر در سه دههء آخر قرن بیستم بهطور
انگاشته شده است)و هم نقش و تأثیر زیباشناسی در
جریانها و حتی خود هنر نیز به طرح پرسشهای فلسفی و
فلسفی یا هر اثر دیگر عبارت است از:ارائه قرائتی ساری
تلاش برای حذف و کنار زدن این قبیل اصول عام و نفی
3. رویکرد شالودهشکنی در نقد هنر نافی هرگونه
از این گزارههای خود به تنهایی میتواند تحقیق و پژوهش مستقل مفصل و دامنهداری قرار بگیرد.
یا سرکوب میشدند و خود این تفاوتها نیز نادیده
گفتن یا بیان آن را دارد(یا چیزی که مدعی است متن قصد
از آنجا که هیچ متن یا اثر(از منظر رویکرد پست مدرن)
بسیاری از جنبهها و ابعاد موجود در متن یا اثر خود
درونی است که اثر یا متن یا پدیدهای را میسازند و به
به این ترتیب تناقضهای درونی اثر یا متن معانی آن را
آن است که هیچ جوهرهء درونی و فطری در متن یا اثر
و هم تراز این ایدهء علمی است که تنها واریاسیونها،
است(این بحث را در گفتار دیگری پی خواهیم گرفت).
تقابلها و تخالفها در صدد بیان و اعلام این نکته است که
متضاد مقابل خود فاقد هرگونه معنایی است.
این منتقدان شالودهشکنی را به منزلهء
شالودهشکنان است تا توجه مما را به این پدیده جلب
این تعبیر یا اصطلاح است و معمولا آغاز آن به افلاطون"