چکیده:
شناخت پدیدهء هنر در انسانشناسی پیشینهای دیرین و طولانی دارد و به قرن نوزده میلادی میرسد،اما حتی در قرون قبلی نیز میتوان از ریشههای عمیقتری را در گردآوریهای مردمنگارانهء غیر حرفهای،در قالب ورود اشیاء و ساختههای«مردمان دوردست»و مستعمرات اروپایی که به شکل گرفتن نخستین موزههای مردمشناسی اروپایی انجامید،در این رشته یافت.با این وصف، کتاب فرانتس بوآس1با عنوان هنر بدوی در این زمینه نطفهء عطفی بود که با گرایشهای تطوری پیشین گسست ایجاد کرد و بحث تقابل«فرهنگ متعالی»در معنای ویکتوریایی آنرا با«فرهنگ بدوی»در معنای تایلوری آن پشت سرگذاشت.بعدها،ریموند فیرث2در حوزهء اقیانوسیه کار بوآس را که عمدتا بر بومیان آمریکا متمرکز بود،در چارچوب انسانشناسی کارکردی بریتانیا ادامه داد و حوزهء انسانشناسی هنر به این ترتیب توانست پایههای اولیهء نظری خود را بیابد.آفریقاشناسان فرانسوی و بریتانیایی نیز از یکسو و اقیانوسیهشناسان از سوی دیگر در همین راه پیش رفتند.به این ترتیب، رویکرد تقابلگرای هنر بدوی/هنر غربی از یکسو و رویکرد موزهنگارانه از سوی دیگر،رفتهرفته جای خود را به رویکردهای تحلیلی-زیباشناختی جدیدی در انسانشناسی هنر دادند که راه این رشته را اندکاندک و با کندی گشودند.
در نوشتار پیش روی پس از نگاهی به این پیشینهء تاریخی،نظریههای انسانشناسی هنر در چندین شاخه از جمله تطورگرایی،کارکردگرایی،ساختارگرایی و همچنین نظریات جدیدتر نمادین و تفسیری مورد بررسی قرار میگیرد و باتوجه به این بحث چشماندازهایی برای این شاخه در ایران ارائه خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"شناخت پدیدهء هنر در انسانشناسی پیشینهای دیرین و طولانی دارد و به
کتاب فرانتس بوآس1با عنوان هنر بدوی در این زمینه نطفهء عطفی بود که با گرایشهای تطوری پیشین
انسانشناسی هنر به این ترتیب توانست پایههای اولیهء نظری خود را بیابد.
جای خود را به رویکردهای تحلیلی-زیباشناختی جدیدی در انسانشناسی هنر دادند که راه این
در نوشتار پیش روی پس از نگاهی به این پیشینهء تاریخی،نظریههای انسانشناسی هنر در چندین
نخستین دلیل آن است که انسانشناسی هنر عمدتا و
آن بوده است که نسبت شاخههای مختلف هنری را با یکدیگر و یا نسبت اشکال گوناگگون تظاهر یک هنر را
در نظریههای نقد هنری و ادبی نیز ما هرچه بیشتر به
انسانشناسی است که بنابر تعریف،واحد تحلیل خود
هنر وجود دارد و آن رابطهای است که میتوان و یا باید
نگاه خاص انسانشناسی است که تمام این مقولهها
ملاحظهای از تحلیل خود را در رابطه با شیء هنری به
مشکلی است که انسانشناسی با تاریخ خود دارد.
داد:انسانشناسی هنر علمی است که هدف خود را
است که البته لزوما نام انسانشناسی هنر را بر خود
هنر متعالی که خود آنرا تعریف کردهاند،جدا میکنند.
دادند و برای این کار مجوز رسمی خود را نیز از کلیسای
رود و این به هیچرو با سرنوشت واقعی هنر در جهان
میدهد و زیباشناسی هنری بنابر الزامات این میدان
ابزارهای بسیارر زیادی برای این کار در اختیار دارد که
این امر در حوزهء هنر کاملا مشهود است.
در پی تبیین نظریهای است که شاید پیش از این مشاهده
هنر نه تنها به استفاده از شناخت فناوریهای هنری به"