چکیده:
این مقاله نظرات کونتین اسکینر2،مایکل اکشات3،و تامس اسپریگنز4را درخصوص فهم اندیشهء سیاسی مورد توجه قرار میدهد و ضمن شرح آنها و بیان کاستیهای هریک،امکان تلفیق آنها را بررسی میکند.چنین تلفیقی در واقع تلفیق دو رویکرد فلسفی و تاریخی درخصوص فهم نظریات رایج در حوزهء اندیشه یا فلسفهء سیاسی است که در مقام مقایسه با هریک از دو رویکرد مزبور از جامعیت و قابلیت بیشتری در فهم و ارزیابی این نظریات برخوردار است.
خلاصه ماشینی:
تلفیق دو رویکرد فلسفی و تاریخی درخصوص فهم نظریات رایج در حوزهء اندیشه یا فلسفهء سیاسی است که در مقام
نکتهء قابل توجه این است که زمینهگرایی اساسا رویکردی روششناختی به مقولهء فهم اندیشهء
cambridge school یکی از بارزترین وجوه تفکر اسکینر این است که او اندیشهء سیاسی را به عنوان بخشی از
اسکینر میگوید که رویکرد بعضی از محققان به متون کلاسیک تاریخ اندیشه به این نحو است که
امکان نفوذ و تأثیر نیست،بلکه به این معنی است که باید شرایطی برای چنین قضاوتی احراز شود.
باید توجه داشت که تعبیر دقیقتر از منظور اسکینر این است که او بین کاری که نویسنده،
است،این امر اثباتکنندهء این فکر نیست که فلسفهء سیاسی آنها نیز چنین است (ibid.
نکتهء مهم در خصوص اسکینر این است که لزومی ندارد برای استفاده از فنون تفسیری او به همهء
اکشات این دو موضوع قابل تفکیک است (ibid.
معتقد بود که زمینهء مناسب برای درک اندیشهء سیاسی این دوران،نظام باورهای اخلاقی است.
نکتهء بارز در رویکرد اکشات این است که او با موضوعات مطرح در اندیشهء سیاسی به
overap نکتهء قابل ملاحظهء دیگر در اندیشهء اکشات این است که او فلسفهء سیاسی را از حوزهء عمل
توجه نظریهء سیاسی همیشگی است (ibid.
اسپریگنز توضیح میدهد که ممکن است مسائلی که نظریهء سیاسی طرح میکند براندازنده و
میدهد که باید نظریهء سیاسی را باتوجه به این نکته مطالعه کرد که ممکن است نظریهپرداز(که دغدغهء
اندیشه توجه میکند و مانند اکشات به وجود سؤالات فرازمانی و فرامکانی در فلسفهء سیاسی معتقد