چکیده:
اسطورهها،با اینکه مربوط به دوران باستان و متعلق به دوران کودکی نوع بشر هستند عناصر پویاییاند و همچنان به حیات خود ادامه میدهند.تمام نویسندگان و شاعران به نحوی از آنها در شعر خود استفاده کردهاند.برخی روایتگر مستقیم آن در هنر خود بوده و برخی دیگر خلاقیتی در روایت آنها به خرج داده و تحلیلهای امروزی و گاه جامعهشناسانه بر پایهء آنها کردهاند.آتشی از شاعران معاصری است که از عناصر اسطورهای در شعر خود استفاده کرده و با تأکید بر برخی از جنبههای خاص در بعضی از موارد تفسیر جدیدی از آنها به دست داده است.در این مقاله،جایگاه شخصیتهای اسطورههای ایرانی و تفسیر تازهای از آن در شعر آتشی،با روش تحلیلی مورد مطالعه واقع شده است.
خلاصه ماشینی:
"مثلا سیاوش در اسطورههای ایرانی،نماد عصمت و پاکی است و اکثر هنرمندان هنگام کاربرد اسطورهی سیاوش،عمدتا به این بعد اشاره کردهاند در حالی که آتشی در بیشتر موارد اینگونه عمل نکرده است و نگاه خود را به جزئیات دیگر اسطوره متمرکز کرده و یا خود جامهای نو بر تن این شخصیتهای اسطورهای دوخته و تفسیری جدید از آنها به دست داده و به صورت نماد زنده به کار برده است.
ب)زشتی و حقارت حاکم بر جهان: وقتی سوار پیر سحرگاه/نومید سوی ظلمت برمیگردد/و آفتاب/زانو بریده،در بن خندق افتاده است/و تهمتن به خاطر تیر خلاص/روی نیاز به شغاد حقیر گردانده است/-بیشاخهای نرگس و نسرین-/پای کدام سدر،پریزاد را/دیدار میکنی؟(همان:470-469)ج)به هم ریختن اوضاع جهان و قدرت یافتن دغلکاران و دروغگویان: در اعتقاد شاعر این همه،نتیجهی ندانم کاری خود اشخاص است وی عملکرد خود انسان را در بدبختیهایش مؤثر میداند و در اینباره از رستم و کشتن سهراب یاد میکند که عملی کاملا بیخردانه بوده و به زاری کشته شدنش به دست شغاد نتیجهی همین عمل غیر اخلاقی و غیر عقلانی وی بوده است.
در هیچ یک از روایتهایی که آتشی به طور مستقیم و غیر مستقیم از اسطورهی رستم و شغا کرده،به کشته شدن شغاد به دست رستم و پایان فتنه و پلیدی و نابکاری به دست پهلوانی و نیکی اشاره نکرده است و این نشان از واقعیت تلخی دارد:شغاد در اندیشهی آتشی همچنان زنده است او همچنان در پشت چنار تقدیر جهانی از خنده ریسه میرود در حالی که اصل اهورایی و قوهی نیکی در جهان را با حیله و پستی از بین برده و شقاوت خود را در از میان بردن تمام نیکیها و پهلوانیها به آیین نشسته است."