چکیده:
رمان ثلاثیهی نجیب محفوظ،برندهی جایزهی نوبل ادبیات در سال 1988 م.رنگینکمانیست از واقعیتهای اجتماعی که نجیب محفوظ در آن تصویری زنده و کامل از ارزشها و گرایشهای طبقهی متوسط مصری را ارائه داده و کوشیده تا جامعه را در قالب یک خانواده به تصویر بکشد و پیوند آن را با حرکت اجتماعی و تأثیر و تأثر ناشی از آن را نشان بدهد.در این میان نویسنده با به تصویر کشیدن شخصیتی به نام کمال عبد الجواد که قهرمان رمان و نمایندهی نسل فرهیختهی مصری است مسائل و مشکلات روانی و فکری خود و نسل فرهیخته را بیان میکند،که اساسیترین آنها عبارتند از:بحران دینی و شخصیتی،احساس غربت و بیهویتی،تحیر و سرگردانی در شناخت ارزشها،احساس عدم وجود وطن در زندگی و عدم ثبات و استقرار در داخل وطن به گونهای که ارزشهای پیرامون آنها نه تنها امنیت و آرامش را به ارمغان نمیآورد،بلکه بر عذاب آنها نیز بیشتر از پیش میافزاید و حساس به پوچی و بیهدفی را نسبت به نسلهای دیگر بیشتر میکند.کمال قهرمان رمان در نتیجه این بحرانها دچار عدم هماهنگی با جهان و جامعهی خود میشود و از پذیرش ارزشهای آن سرباز میزند،و از جامعه،دین و دولتروی برمیگرداند و دچار نوعی عربت اجتماعی میشود.
خلاصه ماشینی:
"از لحاظ دینی،کمال در ابتدا بر اساس تعالیم سنتی و تقلیدی خانوادهاش،دارای ایمانی استوار و محکم بود ولی بعدها به علت ورود به دانشگاه و آشنایی با فلسفههای الحادی،دین او که صورت علمی و یقینی نداشت متزلزل شد و تغییر رویهی اساسی در اندیشههای خود داد،و در بیان این تغییر رویه یکی از دوستانش میگوید«کنت متدینا عنیفا،و أنت الآن ملحد عنیف، دائما عنیف،قلق کأنک مسئول عن البشریه»«قبلا انسان بسیار متدینی بودی و اکنون بسیار مرتد و بیدین شدهای،پیوسته دچار اضطراب و پریشانی هستی،گویی تو در مقابل بشریت مسؤول و پاسخگویی»(همان:361)او تمام زندگی خود را در عذاب،حیرت و تردید سپری کرد و توانایی جدا شدن از آن را نداشت زیرا او به دنبال تحقق و تجلی یافتن ناممکنات در شکل حقیقی و ارزشهایی بود که مطالعات فکری و فلسفی او،آن را به وجود آورده بود(راغب،1965:182).
اما نجیب محفوظ که در چهرهی کمال در رمان الثلاثیه تجلی پیدا کرده است،دست از تلاش برنمیدارد و پیوسته بیان میکند:«و الحریه مهما یکن من أمر فسأمقت ما حییت الأسر و أعشق الحریه المطلقه»،«هراتفاقی که روی دهد آزادی خواسته و مطلوب من است و تا آن زمان که زندهام از اسارت و بندگی متنفرم و به آزادی مطلق عشق میورزم»(همان:57)در عبارت او شک و تردید،انتقاد از دین و ادعای اینکه علم همهی مشکلات ما را حل خواهد کرد بسیار به چشم میخورد و از این جهت،نزدیکترین افراد به پسر خواهرش،احمد مارکسیستی است و در خطاب به خود میگوید:«بلی،و سیکون فی تحرره من الدین أقرب إلی الله مما کان فی إیمانه به،فما الدین الحقیقی إلا العلم،هو مفتاح أسرار الکون و جلاله،و لو بعث الأنبیاء الیوم ما إختاروا سوی العلم رساله لهم،هکذا یستقیظ من حلم الأساطیر لیواجه الحقیقه المجرده،..."