چکیده:
(IBاز آنجا که گادامر زبان شاعرانه را نمونهی بنیادین تجربهی هرمنوتیکی-و نه صرفا موضوعی در میان دیگر موضوعاتی که هرمنوتیک بر آن اعمال میشود-به شمار میآورد و نیز از آنجا که فهم بنیادی هرمنوتیک گادامر در گروه فهم رابطهی خاص میان گفتار شاعرانه و فلسفهی نظری است، نویسنده تلاش میکند تا به بررسی این موضوع بپردازد.وی در گام نخست بر آن است تا گسترهی هرمنوتیکی آن چیزی را بکاود که گادامر آن را«تحقق»یا«به فعل درآوردن»اثر هنری مینامد. نویسنده با سرمشق قرار دادن خود گادامر،شعر غنایی را الگوی چنین تحققی تلقی میکند.وی در عین حال هرمنوتیک گادامر و تفسیر وی از شعر را بهعنوان بدیل راستینی برای تفسیر هگل از شعر به شمار میآورد و این هدف را دنبال میکند که با تأکید بر ارتباط و مناسبت خصلت نظری شعر با مضمون جهانمندی،تفسیر گادامر از هگل را بسط و گسترش دهد.IB)
خلاصه ماشینی:
"گادامر بر این دیدگاه هوسرل صحه میگذارد لیکن با این قید احتیاطی که این عبارت فینفسه بر سازندهی نوعی نیمه حقیقت است،چراکه اگر این جمله کاملا صادق باشد که کلمهی شاعرانه از طریق به تعلیق درآوردن امر ایجابی به«نوعی تحقق ارادی خودانگیخته»میرسد و به ما تصویری ارائه میدهد که در سطحی بالاتر از خاصبودگی یا جزئیت انضمامی پدیدار شده است؛این موضوع نیز صحت دارد که کلمهی شاعرانه به بیش از این میرسد،چراکه کلمهی شاعرانه تحققی را به انجام میرساند که واقعیت آن متکی به واقعیتی داده شده و تجربی نیست-واقعیتی که هگل از آن بهعنوان جزم ادراک حسی بیرونی انتقاد میکند.
17تأثیر نفی شاعرانهی رها ساختن خصلتی است که در غیر این صورت تشخیصناپذیر میماند: معجزهی انتقال واقعیت طبیعی به درون ناپدیدی تقریبا لرزان مفهوم ناب به چه کار میآید،ناپدیدییی که اگرچه به وسیلهی کنش کلمه پدی میآید،از آن نشأت نگرفته است و از جانب تذکر بیواسطه یا انضمامی مانعی بر سر راهش ایجاد نشده است؟ چنانکه گادامر استدلال میکند،اگر رابطهی دو طرفهی هگل و مالارمه در این واقعیت نهفته است که هردو خصلت نظری گفتاری فلسفی و گفتار شاعرانه را به حدودشان میکشانند، بنابراین به گفتهی گادامر،وجوه مرتبط هریک از این گفتارها سطحی نو از ارجاع را در جهان مدرن میکشانند-سطحی از ارجاع که رومانتیکها تنها اندکی به کار تعمق در آن بهعنوان سوبژکتیویتهای گسترش یافته پرداختهاند."