چکیده:
1-بر پایهء قادر مطلق و لا یسأل دانستن خداوند و عدم اعتقاد به قاعدهء مهم کلامی و حسن و قبح عقلی،اشاعره جایز و ممکن میدانستند که خداوند بندگانش را نسبت به انجام دستوراتی فراتر از قدرت و توان(ما لا یطاق)آنان،مکلف سازد و به دلیل عدم انجام مأمور به،در روز قیامت مؤاخذه و عقابت کند. 2-معتزله،شیعه و ما تریدیه با اعتقاد به حکمت،عدل،و کرم الهی و نیز عقلی و ذاتی شمردن حسن و قبح افعال،تکلیف ما لا یطاق را از این جهت که نتیجهای ندارد،فعلی عبث میشمارند و مؤاخذه بندگان را در این گونه موارد،حتی از طرف خداوند،قبیح میدانند و معتقدند که از سوی باری تعالی چنین اوامری صادر نشده است و ثواب و عقاب بندگان منحصر در اعمال اختیاری و مقدور آنان است. 3-با نگانی به آرا و اقوال مولانا جلال الدین-بویژه در بحثهای مربوط به جبر و اختیار و تشبیه و تنزیه-درمییابیم که او در این باب،موضع معتزله،شیعه و ما تریدیه دارد و صراحتا بیان میکند که خالق اختر و گردون،امر و نهی جاهلانه نکرده است و همچنین در مورد کسانی که با داعیهء قادرتر دانستن خداوند به جواز تکلیف ما لا یطاق معتقدند،میگوید آنان گرچه که احتمال عجز و ناتوانی را از خداوند دفع کردهاند،ولی او را سفیه و جاهل پنداشتهاند.
خلاصه ماشینی:
"نهی،خشم و تشویق و سرزنش را فقط درخور موجودی میداند که صاحب قدرت و اختیار است: نکته گفتی جبر یا نه در قضا سر آن بشنو ز من در ماجرا اختیاری هست ما را بیگمان حس را منکر نتانی شد عیان سنگ را هرگز نگوید کس:بیا از کلوخی،کس کجا جوید وفا؟ آدمی را کس نگوید:هین بپر یا:بیا ای کور،تو در من نگر گفت یزدان:ما علی الأعمی حرج کی نهد بر کس حرج،رب الفرج کس نگوید سنگ را،دیر آمدی یا که چوبا!تو چرا بر من زدی؟ این چنین واجستها مجبور را کس بگوید؟یا زند معذور را؟ امر و نهی و خشم و تشریف و عتاب نیست جز مختار را ای پاک جیب اختیاری هست در ظلم و ستم من از این شیطان و نفس،این خواستم1 2-جلال الدین قول کسی را که مدعی است خداوند شیطان را بر بندگان خود مسلط کرده و راهی برای تخلف و مقابله با آن را فراروی آنان قرار نداده است، مردود دانسته،حضرت حق را در چنین صورتی به خواجهای مانند میداند که بندگان را به مهمانی و برخورداری از سفرهء انعام خود فراخوانده ولی،در همان -------------- (1)-همان جا،ابیات 7692-4792."