چکیده:
در این مقاله نظرات صوفیه و شعرای صوفیمسلک درباره شعر و شاعری مورد بررسی قرار گرفته است. دیدگاههای آنان در مورد جایز بودن یا نبودن سماع اشعار و اینکه چه عواملی سبب جایز شدن اشعار میشود،تبیین شده و از اهمیتی که شعرای عارف به محتوا و آوردن ارزشهای اخلاقی و اندیشههای عرفانی در شعر قایل بودند سخن رفته است.همچنین دربارهی شعر و شاعری از دیدگاه آنان بحث شده و دیدی که آنان نسبت به عروض و قافیه دارند،مورد بررسی قرار گرفته است و به این نکته پرداخته شده است که آنها هیچگاه معنی را فدای لفظ نمیکنند و هیچگاه زبان خود را در حد نمایش صنعتگرایانه صرف تنزل نمیدهند و به تصنعات و تکلفاتی که شعرا برای آراستن ظاهر شعر به آن گرفتار میشوند وقعی نمینهند.آنان طرفدار هنر مفید هستند و معتقدند که شعر باید در خدمت تعلیم اندیشههای عرفانی و ارزشهای دینی و اخلاقی باشند و در نظر آنها تعلیم در شعر بر زیبایی مقدم است.پس از آن در این باب سخن رفته است که شعرای عارف،دوست ندارند به عنوان شاعر شناخته شوند و از شناخته شدن به عنوان شاعر اظهار بیزاری میکنند.در شعر صوفیه بر این نکته تأکید شده است که الفاظ توانایی ادای معانی عرفانی را ندارند و همچنین نظرات صوفیه دربارهی اینکه معنی قطعی در شعر وجود ندارد و هرکس متناسب با ویژگیهای روحی و فرهنگی خود از گفتهی آنها چیزی در مییابد مورد بررسی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"شعرای عارف بزرگی چون سنایی و عطار و مولوی و شیخ محمود شبستری شعر را در بیان اندیشههای عرفانی به خدمت گرفتند و هدف آنان از شعر تعلیم عرفان و اخلاق بوده است و اگر شعرشان از لحاظ هنری و زیبایی و خیالانگیزی پرمایه و قوی نباشد،عیبی برای آنان نیست زیرا پیش آنها اصل محتواست و ظاهر کلام در درجهی بعدی اهمیت دارد.
از همه شاعران به اصل و به فرع من حکیمم به قول صاحب شرع شعر من شرح شرع و دین باشد شاعر راستگوی این باشد (همان527/) عطار به این سبب که شعرش تعلیم توحید و خداشناسی است نهتنها آن را حرام نمیداند بلکه خواندن آن را در خلد برین جایز میشمارد و چنین میسراید: چو شعر من همه توحید پاک است اگر در خلد برخوانی چه باک است در گنج الهی بر گشودم الهینامه نام این نهادم (الهینامه813/) لفظ و معنی از دیدگاه شعرای عارف در مباحث و مطالعات ادبی لفظ و معنی(صورت و محتوا)همواره در کنار یکدیگر مطرح شدهاند و از قرون اولیهی اسلامی ادبای مسلمان مباحثی در اهمیت هر یک از این دو داشتهاند.
نیست مثل آن مثال است این سخن قاصر از معنی نو حرف کهن (مثنوی،دفتر سوم5511/) سنایی در نارسایی سخن در بیان مدرکات عرفا میگوید: هزاران بار گفتم من که راز خویش بگشایم ولیکن مر مرا خاموش ضعف مردمان دارد مرا هر گه سخن گویم شود عالی سخن لیکن نگهبانم خرد باشد ز گفتن کان زیان دارد دریغا آن سخنهایی که دانم،گفت نتوانم وگر گویم از آن حرفی جهانی کی توان دارد (دیوان سنایی،تصحیح مدرس رضوی) مولانا با جهانبینی عرفانی خود الفاظ را همیشه نارسان میداند و معتقداست که الفاظ معانی را همان طور که شاید و باید نمیرسانند و قطعیتی در آنها نیست و به همین سبب است که هرکس گفته ایشان را به مقتضای حال خود در مییابد."