خلاصه ماشینی:
"2 نظریهء انتقادی بر اساس تفکرات پیشگامان مکتب فرانفکورت شکل گرفت که (1)- Critical Geography (2)- Paul cloke,chris Philo and David Sadler.
2 پیشگامان نظریهء انتقادی مکتب فرانکفورت که در تحلیل پدیدههای جغرافیایی، در دیدگاهها و نظریههای جغرافیدانان تأثیرگذار بودهاند،عبارتند از:ماکس هورکهایمر3(1973-1895)،تئودور آدورنو4(1969-1903)،هربرت مارکوزه5(1973-1898)،والتر بنجامین6(1940-1890)و بالاخره یورگن هابرماس7(-1926)که از نظریهپردازان برجسته زمان ما میباشد.
این مکتب روی جایگاه(حوزهء عمومی)بسیار تأکید میکند!1 نظریهء انتقادی مکتب فرانکورت هر چند که مارکسیسم جزمی را قبول ندارد و گاهی زیر بنا را به رو بنا میکشد و حتی به عوامل غیر مادی مثل عوامل فرهنگی و ذهنی تأکید میکند،اما باز هم جبر اقتصادی را تا حدود زیادی میپذیرد.
اذهان جستجوگر و نقاد نظریهپردازان مکتب فرانکفورت و به تبع آن جغرافیای انتقادی،غالبا مباحث زیر را اساس مطالعات خود قرار میدهند: تحلیل فرایندهای چندگانهء محرومیت و ستمدیدگی،ساختارهای نابرابر اجتماعی و اقتصادی،علم در خدمت رهایی انسان از فقر و محرومیت،نقد فلسفهء علم،تلاش در راه (1)-همان.
مارکوزه در مورد رهایی طبیعت از تاراج بیامان سرمایهداری چنین میگوید:2 هدف من این نیست که به دورهء پیش مدرن-تکنولوژی برگردیم و یا از طبیعت بهره نگیریم؛بلکه منطقی است که پیشرفتهای تمدن و فرهنگ تکنولوژیک را در جهت آزادی انسان و رهایی طبیعت از تخریب بکار گیریم تا انسان و طبیعت را از تجاوز ویرانگر علم و تکنولوژی نجات دهیم.
گیدنز میگوید:«نظریهء انتقادی نباید خود را تنها به بحث در مورد تعادلهای اکولوژیک و یا مصرف بیرویهء منابع زمین محدود سازد،بلکه منطقی است که نقش صنعتگرایی و شهرگرایی را نیز اساس کار خود قرار دهد؛زیرا سرمایهداری انسان را از طبیعت جدا ساخته و طبیعت را به صورت فضای تولید شده درآورده است."