خلاصه ماشینی:
"برای نزدیک شدن به این لایهها طرح چند پرسش ضروری است:تعمق ساختاری در اجرای آثار چگونه جایش را به بداهگی در فرایند ثبت آثار داد؟تشخص رفتار بداهه در چیست که نتایجش را به عنوان واقعیت لحظهها به خود نزدیک میدانیم؟اساسا چرا بداههنگاری برای ما از قرن بیستم به این سو مهم شد یا نه،چرا بداهگی تشخص و مؤلفه طراحی معاصر به حساب میآید؟این کنش هیجانی و اسکیزوفرنیای رفتاری،که سر منشأ تمام دستاوردهای هنری قرن بیستم تا به امروز است،چگونه پایه و اساس زیباییشناسی دوران گشت؟این جسارت در پاشیدن رنگ روی بوم یا کلنجار رفتن با مصالح در حین کار چگونه شکل گرفت و از چه روی هنرمند معاصر بداهه خود را به آن سپرد؟این مسیر را به نیت درک کنش دیوانهوار رها شدن و در گسترهی طراحی برای فهم جوهره اساسیترین مؤلفه روانی آن،یعنی"بداهگی"دنبال میکنیم.
و هیچ چیز در جهان، به ویژه میزان شناختش از جنون،نمیتواند به آن اطمینان خاطر دهد که این آثار جنونآمیز،جهان را توجیه میکنند2»،"فوکو"در ستایش جنون به پاییز 8881 بازمیگردد،زمانی که"نیچه"قطعا دیوانه شده بود و نامههایی برای دوستان خود مینوشت.
(در بحث از روش بیان طراحی،این نکته را مفصل شرح و بسط خواهم داد که مرز میان تجربه طراحی و اثر طراحانه کجاست)اما سهولت بیان و شیوه ساده اجرای تجسمی در این ژانر،بیش از این که نشانگر انبوه آثار هنری باشند،روشی ساده برای رفع آلام از آسیبها و صدماتی است که نهاد آدمی مدام به شیوههایی در بطن فرهنگ به خود میبیند."