چکیده:
شمس حاجی از سرایندگان سدهء هشتم هجری است که از زندگی وی آگاهی درستی نداریم.در تذکرههای مشهور،از او یادی نشده و دیوان او نیز در دست نیست.لذا بایسته است تا اشعار پراکندهء او از مجموعههای نوشتهء او و جنگها گردآوری شود. نویسندهء مقاله هنگام بررسی مجموعهای ناشناخته متعلق به کتابخانهء دانشگاه لیدن که حاوی رونویسی از کتاب بحر الفوائد است دریافت که شش غزل از شمس حاجی در آن ضبط شده است؛به همین دلیل آن غزلها را در مقالهء حاضر استخراج و تصحیح کرده است.وی همچنین مشخصات دو جنگ به خط شمس حاجی را به دست داده که آن دو جنگ نیز حاوی شعرهایی از شمس حاجی است و یکی از آنها در سال 1346 ش توسط خود وی در مجلهء یغما شناسانده شده است.
خلاصه ماشینی:
"اصل:خوابی -4- نشدم شاد دمی زان که غمم گشت ندیم ز آرزوی هوش صحبت یاران قدیم1 تا ندیدم طرب و شادی دیدار مقام شدهام بر سر کوی غم و اندوه مقیم دارم از دوری احباب جحیمی در جان که دلم خوش نکند دیدن جناب نعیم کوه غم گر نگرفتی تن چون کاهم را برساندی به بر یار به یک لحظه نسیم مردنم2خوشتر ازین زندگی بیحاصل که به اومید دل افتادهام از جان در بیم قامت چون الفم تا شدم از دوست جدا مدتی دال شد و باز کنون گشت چو میم فارغ از سیم و زر جمله جهانم زان روز که رخم گشت زر و رنگ سر شکم چون سیم از تنم هیچ نمانده است بجز جلد و عظام بلک خود سوختن هر دو عذابی است الیم تا چرا فرقت احباب گزیدم بر وصل وز چه کردم دل بیچارهء خود را به دو نیم شمس حاجی ز تمنای وصال و غم و هجر المی دارد و در عین عذابی است الیم3 لیک امیدست که دریابدش از عالم لطف زود بر واسطهء رحمت رحمان رحیم -5- و له غرق خونم،از نم این دیدهء دریافشان خاک کوی دوست،ای باد صبا اینجا فشان تا حیات جاودان4یابد تن ناچیز ما قطرهای زان آب حیوان نیز هم بر ما فشان چشم خون ریزش نهان ناوک فشانی میکند از که میترسد بگو جانا بیا پیدا فشان چون فشاندی تیر دوری در دل احباب خویش تیغ هجران نیز5چندی بر سر اعدا فشان تا خیال او درآید،ای دو چشم روشنم گوهر اندر زر نشان و لعل بر مینا فشان جان نگهدار از برای مقدم جانان،ولیک لؤلؤی لالا بیا بر لؤلؤی لالا فشان شمس حاجی،هر گهر کز دیدگان آورده[ای] دار آماده،چو آید جملهاش در پا فشان -------------- (1)."