چکیده:
سلامان و ابسال قصه ای است رمزی که با چندین روایت شهرت پیداکرده است. علت رواج روایت های مختلف از این قصه، انتقادی است که فخر رازی بر عبارتی از شیخ الرئیس ابوعلی سینا در نمط نهم اشارات وارد کرد. این انتقاد، ذهن خواجه نصیر طوسی را به خود مشغول ساخت و او را برای یافتن روایت مورد نظر ابن سینا به تکاپو واداشت و به دنبال آن نویسندگان دیگر نیز، از زمان خواجه نصیر تاکنون درباره روایت های مختلف سلامان و ابسال و شرح رمزهای آن، دیدگاه های گوناگونی ابراز کرده اند. می توان گفت تمام این آثار بر اساس نظر خواجه نصیر بنا نهاده شده که پس از سال ها جستجو به دو روایت از سلامان و ابسال دست پیدا کرد. یکی از آن دو روایت قصه ای است که حنین ابن اسحاق یک قرن پیش از ابن سینا از یونانی به عربی ترجمه کرده بود؛ اما خواجه نصیر که رمزهای هر دو قصه را به شیوه ای فلسفی تفسیر کرده است، روایت حنین ابن اسحاق را مورد نظر ابن سینا نمی داند. پس از او شارحانی که به اشارات ابن سینا یا سلامان و ابسال حنین ابن اسحاق پرداخته اند به پیروی از خواجه نصیر، قصه سلامان و ابسال را بیشتر به شیوه فلسفی تحلیل کرده و مفاهیم رمزی این قصه را با منظور ابن سینا مطابق ندانسته اند. علت رواج این عقیده، اشاره ابن سینا به مفهوم رمزی ابسال است که چون شارحان منظور شیخ را از این اشاره درنیافته ، در رمزگشایی های خود دچار خطا شده اند. ما در این مقاله بر آنیم تا ضمن نقد شروح معروف سلامان و ابسال حنین ابن اسحاق، با توجه به متن عربی نمط نهم اشارات و تنبیهات، نشان دهیم برخلاف عقیده ای که از قرن هفتم هجری تاکنون تحت تاثیر نظر خواجه نصیر وجود داشته است، سلامان و ابسال مورد نظر ابن سینا با مفاهیم رمزی روایت حنین ابن اسحاق قابل تطبیق است و اتفاقا در مقایسه با سایر شروحی که تاکنون بر این قصه نوشته شده، بیانات شیخ الرئیس در نمط نهم اشارات بهترین تاویل عارفانه این قصه به شمار می آید.
Salāmān and Absāl is a well known mysterious story with different versions. The criticism of Fakhr Rāzi on a phrase in the ninth chapter of Ishārāt was the main reason of spreading various versions of the story. This critic kept Khājeh Nasir's mind so busy that he finally decided to search for Ibn Sinā's original version. Following Khājeh Nasīr other writers and commentators began to opine on the same subject and tried to decode the story. A claim can be made that all of the other research works which appeared later are mostly based on Khājeh's perspective who after a long investigation found two old versions of the story. One of them was a tale translated from Greek to Arabic by Honain-Ibn-Ishāq about a centurey prior to Ibn-iSinā's time. Nevertheless، Khājeh that philosophically interpreted both versions believed that IbniSinā had no regard for Honain's version. The succeeding commentators to Khājeh mainly followed him and asserted that the mysterious concepts of the story are not in conformity to Ibn Sinā's comment. It appears that the main rasen for such an conviction may be misunderstanding of them from the esoteric meanings of the story. In the present article an attempt has been made to analyse and criticize different interpretations of the story as narrated by Honain. Furthermore، by looking at the ninth chapter of Ishārāt، I have tried to prove that in spite of the popular view among scholars، Ibn Sinā's version of the story is in conformity with mysterious concepts mentioned in Honain's version. In fact in comparison to the other interpretations of the story، Ibn-i- Sinā's one may be reckoned among the best mystical exegeses of the story.