چکیده:
قطران تبریزی،نخستین سخنسرای آذربایجانی است که اشعار وی به دست ما رسیده و از این روی،دیوانش اولین و کهنترین سند ابدی مربوط به آذربایجان محسوب میشود که میتواند از جنبههای گوناگون مورد پژوهش قرار بگیرد.تلمیحات و اشارات متعدد دیوان قطران به خوبی نشان میدهد که این شاعر با«فرهنگ شاهنامگی»کاملا آشنا بوده و به استناد برخی دلایل و قراین میتوان تقریبا مطمئن بود که وی در اینباره غیر از منابع دیگر، از شاهنامهء فردوسی نیز بهره گرفته و به احتمال بسیار اثر فردوسی در دو دههء آغازین عمرش(حدودا تا 420 هـ.ق)به دست وی رسیده است؛اما اینکه چگونه در این فاصلهء زمانی کوتاه و در دورهای که سیاست شاهنامه ستیزی در خراسان رایج بوده،دستنویسی از شاهنامه مسافت دور خراسان تا آذربایجان را در نوردیده و به تبریز رسیده است.موضوعی است که تنها با حدس و احتمال میتوان در آن باره سخن گفت.در این یادداشت،ضمن توجه به نشانههای دسترسی قطران به شاهنامه،تلمیحات شاهنامهای قطران و احتمالات مربوط به چگونگی انتقال نسخهای از شاهنامه به آذربایجان،کاربردهای احترامآمیز و معتدل شخصیتهای شاهنامهای در مدایح این شاعر و دلایل آن نیز طرح و بررسی و در مجموع، چند و چون ارتباط نخستین سند ادبی آذربایجان با حماسهء ملی ایران نشان داده شده است.
خلاصه ماشینی:
"اینکه قطران در قصاید مدحی خود،بدون هیچ گونه توضیح و تفصیلی از تلمیحات شاهنامهای گوناگون بهره میگیرد،نشان میدهد که ممدوحان و شنوندگان اشعارش از این اشارات(اعم از کسان یا داستانها)آگاهی داشتهاند و از اینجا میتوان نتیجه گرفت که شخصیتها،مضامین و عناصر حماسی-اساطیری یا اصطلاحا«فرهنگ شاهنامگی»[10]-حال چه از راه شاهنامۀ فردوسی و چه به واسطۀ شاهنامهها و مآخذ پیش از آن-در آذربایجان و سرزمینهای مجاور آن (اران و نخجوان و گنجه)که از قلمرو جغرافیایی نقل و تحریر اینگونه داستانها (ادب حماسی)یعنی خراسان،فاصله بسیاری دارد،آشنا و معروف بوده است؛ چنانکه در همان زمان زندگی قطران(حدود سال 455)ابودلف شیبانی-که قطران بین سالهای 420 تا 430 او را میستوده است-و دستور وی،با ذکر نام فردوسی و شاهنامه از اسدی توسی میخواهند که منظومهای به شیوۀ کار همشهری خویش بسراید و حاصل این تشویق و حمایت،گرشاسبنامه است[11] که خود این موضوع به تنهایی دامنۀ نفوذ حماسۀ ملی ایران و گرایش بدان را در شمال غرب ایران مینمایاند.
در تأیید این موضوع،دست کم یک نمونه در خور اعتماد و توجه موجود است و آن کوچ اسدی توسی است از خراسان و آذربایجان که معمولا در حدود سال 447 ه ق تصور میشود؛ولی دکتر خالقی مطلق به سبب نزدیکی بسیار اسدی به وزیر ابودلف در نخجوان و سالهای درازی که برای پدید آمدن چنین تقربی-که شاعر و وزیر،بزم خصوصی باده گساری بر پا کنند-لازم است و نیز سکوت نظامی عروضی(در چهار مقاله)و عوفی(در لباب الالباب) دربارۀ سخنوری مانند اسدی،معتقدند که وی سالها پیش از 447 ه ق و حتی در آغاز جوانی و قبل از اشتهار،خراسان را برای یافتن ممدوح به سوی آذربایجان و شمال غرب ایران ترک کرده است(هرن،1356،ج 1 ص 39؛همچنین رک 14)(یادداشت مترجم)،بنابراین،بعید نیست که او آگاهیها و شاید اسناد میراث ادب حماسی ایران(مانند دستنویسی از شاهنامه)را با خود بدان مناطق برده و در گسترش فرهنگ شاهنامگی مؤثر بوده باشد،به گونهای که چندین سال بعد (445 ه ق)مهتران نخجوان،آشکار از فردوسی و شاهنامه و منظومههای پهلوانی سخن میگویند."