چکیده:
این مقاله به معرفی مختصر میرچا ایلیاده دانشمند دینشناس رومانیایی و بیان خلاصهای از نظریات او درباره«بازگشت به تقدس»میپردازد و سپس این نظریات را با مباحث مطروح در ادب فارسی در زمینهء«بازگشت به اصل»مطابقت داده و نقدی بر بخشی از این نظریات ارائه میدهد و در پایان به نقش کاربردی و ملموس و محسوس«بازگشت به تقدس»تحت عنوان زمانی درمانی پرداخته و مقایسهای میان این مباحث با موضوعات منابع عرفانی ایران به عمل میآورد.نگارنده اذعان دارد و اعتراف میکند که تبیین و تحلیل اندیشههای میرچا نیازمند توان علمی بالایی است و این نوشتار باید در حکم مروری گذرا تلقی گردد.مقالهء حاضر مبتنی بر سه بخش است: بخش اول:میرچا و نظریة«بازگشت به تقدس» بخش دوم:تطبیق این نظریه با عقیدهء«رجعت»در ادب فارسی بخش سوم:زمان درمانی و مسائل مشابه آن در برخی از متون ادب فارسی
خلاصه ماشینی:
"دیده چون بیکیف هر با کیف را#دیده پیش از کان صحیح و زیف را پیشتر از خلقت انگورها#خورده میها و نموده شورها (مثنوی،دفتر دوم،صص 17-16) اینکه میرچا میگوید درختی عظیم یا کوهی بلند زمین را به آسمان پیوند میداد و انسانها به آسانی میتوانستند از آن بالا روند،همین اندیشه استعارهای است از سهولت برقراری ارتباط میان مبدأ و انسان و از نظر عرفان اسلامی نیز در دوران پردیسی همیشه این ارتباط برقرار بود و انسان به آسانی میتوانست به دیدار معشوق نایل آید روح الانسان فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر(سورۀ قمر 54،آیۀ 10)میغنود.
عارف،عالم غیب را وطن اصلی خود میداند و همیشه از شرح روزهای خوش وصال سرشار از لطف و لذت میشود در ادب فارسی محتوای اکثر دواوین شعرای عارف شرح و بیان همین ایام لذت بخش و شکوه و شکایت از همین گرفتاری و اسارت است؛به عنوان نمونه: نماز شام غریبان چو گریه آغازم#به مویههای غریبانه قصه پردازم به یاد یار و دیار آنچنان بگریم زار#که از جهان ره و رسم سفر براندازم (دیوان حافظ،ص 325) و در ادب فارسی برای بیان احوال این کبوتر اسیر قفس رسالة الطیرهای فراوانی ساخته و پرداخته شده است که از میان آنان میتوان به رسالة الطیرهای ابن سینا و شیخ شهاب الدین سهروردی و امام محمد غزالی اشاره کرد.
میرچا مقایسۀ زیبایی میان اهداف مختلف آیین بودا و روانشناسی ژرفنا و فلسفۀ افلاطون و فیثاغورث در مسأله بازگشت به اصل برقرار نموده است و وجوه تشابه یا تخالف هر کدام را به زیباترین و عمیقترین نحو ممکن بیان میدارد: انسان جامعۀ باستانی سعی میکند خود را به سرآغاز جهان منتقل کند تا کثرت اولیه را از نو جذب کندو ذخایر انرژی را در نوزاد تازه به دنیا آمدۀ دست نخورده بازیابد."